ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

از استوره تموز تا حاجی فیروز


از استوره تموز و ایزد رپیتوین  تا حاجی فیروز

با نگاهی به یک آوند سیمین دوره ساسانی

پژوهش: شاهین سپنتا

حاجی فیروز یکی از چهره های دوست داشتنی و شیرین بهاری است که آمدنش نوید بخش نوروز است. همه از شوخی های او در کوچه و خیابان خوشحال می شوند اما کسی نمی داند او از کدام راه دور می آید و در طول یکسال گذشته کجا بوده است؟ کسی نمی داند که حاجی فیروز کیست و از چه زمانی پای او به آیین های نوروزی ایرانیان باز شد؟ چرا صورتش سیاه و تن پوش او سرخ است و ترانه های شادمانه می خواند؟ و چرا او را حاجی می نامند؟

نگارنده، در این نوشتار می کوشد تا با بازخوانی دیدگاه‌های پیشین، از جمله استوره تموز و نگاهی تازه به یک آوند سیمین دوره ساسانی که در موزه  آرمیتاژ سن پترزبورگ روسیه نگهداری می شود، پاسخی برای این پرسش ها بیابد.

 

 استوره دوموزی از دیدگاه سه استوره شناس

دکتر مهرداد بهار، برای نخستین بار حدس زده بود که حاجی فیروز بازمانده از شخصیت استوره ای ایزد میرنده است و چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان رفتگان و تن پوش سرخ او نیز نماد خون سرخ و زندگی دوباره اش و شادی او از زایش دوباره است که با خود رویش و سرزندگی می آورد.

دکتر شیدا جلیل‌وند نیز به هنگام پژوهش در استوره‌های میان‌رودان با بررسی لوح اکدی فرود «ایشتر/ ایشتار» به زمین، به نکته ای رسید که دیدگاه مهرداد بهار را تائید می‌کرد. در این استوره‌ها «ایشتار» ایزدبانوی باروری و زایش به جهان زیرین سفر می کند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز می‌ایستد. ایزدان در اندیشه چاره جویی بر می آیند و سرانجام موفق می شوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون جهان زیرین، ایشتار باید جانشینی برگزیند تا جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر، همسر خود دوموزی را بر می گزیند؛ جامه سرخ به تن دوموزی می کنند، روغن خوشبو به تنش می مالند، نی لاجورد نشان به دستش می دهند و او را به جهان زیرین می کشانند. دوموزی ایزد گیاهی است که با رفتنش به جهان زیرین، گیاهان خشک می شوند. پس چاره چیست؟

پس خواهر دوموزی یا «گشتی نانا» (/Geshtinanna) نیمی از سال را به جای برادر در جهان زیرین به سر می برد تا او به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند.(12) فراآمدن دوموزی و رویش گیاهان هم زمان با فرارسیدن بهار است. در آن هنگام که دوموزی به همراه درگذشتگان می آید، سال نو آغاز می‌شود.

از دیدگاه شیدا جلیلوند، همه این موارد تاییدی است بر نظر مهرداد بهار. دکتر کتایون مزداپور استاد زبان های باستانی و استوره شناس نیز تاکید می کند که زنده یاد مهرداد بهار سال ها پیش حدس زده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین رفتگان است و شیدا جلیل وند که روی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین کار می کرد، به نکته تازه ای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنیادین ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فیروز را تایید می کند. 

دوموزی را بیشتر بشناسیم

دوموزی همان «تموز» است و تموز  ایزد «بهاران»، «رستنی ها» و «گله ها» در استوره‌ای سومری ـ بابلی در "میان رودان" بوده است که در صورت هـای نخستین به شکل «دموـ زید»، و یا «دوئوزی»، ثبت شده است و  پرستش آن به تدریج تا عیلام، بابل، آشور، فلسطین و فنیقیه گسترش یافت.

تموز همچنین نام نخستین ماه تابستان در گاه شماری‌های رایج در سوریه، میان رودان، آسیای صغیر و فلسطین از دوران باستان تا به امروز بوده است. در تمدن های میان رودان، جابجایی ماه تموز در فصل تابستان به دلیل برقراری کبیسه ماه سیزدهم در سال، موجب شده است که برخی ماه تموز را نخستین ماه تابستان و برخی دیگر دومین ماه این فصل بدانند و با شروع سال در فصل پاییز و احتساب ماه تشری به عنوان نخستین ماه سال، تموز دهمین ماه سال می شد و با شروع سال در فصل بهار و احتساب ماه نیسان به عنوان نخستین ماه سال، تموز چهارمین ماه سال می شد که در هر دو حالت تقریباً مقارن اولین ماه تابستان بود و در ادب فارسی نیز تموز مجازاً برای گرما تابستان به کار برده می شود.

از سوی دیگر، جشن چله تموز یا «چله بزرگ تابستان» یکی از جشن‌های ایرانی بوده که امروزه در بیشتر مناطق فراموش شده ‌است. چله تابستان از یکم تیرماه (طولانی‌ترین روز سال در نیم‌کره شمالی زمین) شروع  و تا دهم امرداد ماه ادامه می یافته است. تموز برابر تیرماه در تقویم کهن ایرانی گرم ترین ماه سال است. البته در جنوب خراسان، در تقویم محلی بیرجند، هنوز هم طولانی ترین روز سال را جشن چله تموز می گیرند.

 استوره بابلی دوموزی (شامل بیماری و مرگ تموز، اسارت و انزوای او در زیر زمین، رستاخیز و دوره زندگی دوباره او)، پژمردگی گیاهان و رستنی ها در پاییز، نابودی آنها در زمستان، رستاخیز طبیعت در بهار و دوره بالندگی رستنی ها را در تابستان تداعی می کند. در این استوره ها "دوموزی" یار و همسر ننا/ اینانا Inanna ایزدبانوی باروری به شمار می رود.8 بر بنیان استوره، ازدواج میان دوموزی و اینانا در بهار سر می گیرد.(11)

دوموزی (به معنی فرزند راستین) در منظومه سومری "سفر اینانا" به گونه شبانی ظاهر می شود که گله ها و آغل ها را می پاید تا به یمن عشقی که از نوای "نی" می تراود، شیر و خامه گله ها افزون گردد. (11) 

 در استوره، دوموزی در اول نیسان یا اولین روز بهار با شادمانی به زندگی بر می گردد و زمان مرگ او هنگامی است که خدای خورشید به اوج قدرت خود می رسد، یعنی در انقلاب تابستانی و از شدت گرما. در حالی که برخی منابع مرگ او را در فصل پاییز، هم زمان با پژمردن رستنی ها نوشته اند.


آیا ایرانیان دوموزی را می شناختند؟

برخی از پژوهشگران بر این باورند که بازخوانی متن اکدی مرتبط با دوموزی و شباهت های بین او و حاجی فیروز برای هم ریشه دانستن این دو کافی نیست؛ مگر این که شواهد و مستنداتی به عنوان حلقه مفقوده یافت شود که نشان دهد باور به استوره دوموزی در دوره های مختلف تاریخی کم و بیش در میان ایرانیان وجود داشته و با دگرگونی هایی به دوران ما رسیده است.

 به باور نگارنده، بررسی نگاره یک آوند دوره ساسانی1 که در موزه آرمیتاژ روسیه نگهداری می شود، نشان می دهد که به احتمال زیاد این آوند با تاثیر از استوره تموز و در آستانه نوروز ساخته شده است. 

در این بشقاب، فردی را می بینیم که دست و صورتی سیاه دارد و سوار بر موجودی خیالی و بالدار است و نوعی ساز بادی که شباهت بسیار زیادی به سُرنا دارد، می نوازد. در اطراف او گیاهان ( 3 گیاه) در حال جوانه زدن و رویش از خاک هستند و دو ماهی نیز در درون آب پیش روی او دیده می شوند. نگارنده گمان دارد که این نقش مربوط به دوموزی است و بهار طبیعت و گرم شدن زمین برای ایرانیان یادآور استوره دوموزی بوده است.

در توضیح و تفسیر این نقش می توان گفت:

1- دست و روی نوازنده سیاه است همان گونه که می دانیم دوموزی هم با روی سیاه به روی زمین می آید.

2- در استوره، دوموزی پیشه «چوپانی» دارد و نی چوپانی می نوازد. در این نگاره نیز نوازنده همچون دوموزی، سازی بادی می نوازد و ساز او همانند سُرناست (سرنای بلند) که نشان می دهد سرنانوازی در ایران و به هنگام بهار از پیشنیه دیرینه ای برخوردار است2

اکنون نیز پس از سده ها نوای آغاز سال نو با سُرنا در دستگاه موسیقی "چهارگاه" نواخته می شود و نوای سرنای نوروز برای ایرانیان و به ویژه هنگام تحویل سال نوایی آشناست  البته سالهاست که حاجی فیروز ها کار سرنانوازی را به سرنانوازان واگذار کرده اند و خود دایره زنگی به دست گرفته اند چون نواختن و به صدا در آوردن آن راحت تر است ولی سرنانوازی مهارت کافی می خواهد. سرنانوازی به همراه دُهل همزمان با نوروز در بسیاری از نواحی ایران همچنان سنتی زنده است که برای نمونه می توان به بختیاری، لرستان،گیلان، خراسان و سیستان اشاره نمود.   

 

سرنا نواز ساسانی (بالا) و شامیرزا مرادی (میانه) و علی اکبر مهدی پور دهکردی (پایین)

3- رویش گیاهان و جوانه زدن از دل خاک بی ارتباط با گرم شدن زمین و بهار طبیعت و نوروز نیست.

4- وجود دو ماهی در آب می تواند به نشانه آخرین برج سال یعنی "دو ماهی" باشد و نشان می دهد که از دیرباز "دوماهی" یکی از نمادهای نوروز بین ایرانیان بوده است.

5- جانور افسانه ای که سرنانواز ساسانی بر آن نشسته بی شباهت به جانور افسانه ای روباه بالدار نیست و چنان که می دانیم،  "ابوریحان بیرونی" در کتاب "آثارالباقیه"  و "التفهیم" آنجا که درباره جشن نوروز صحبت می کند، این روز را همزمان با حلول بهار در ابتدای "بُرج بره" (که پس از بُرج ِ ماهی ست) دانسته و در ادامه شرحی درباره "نشستن کوسه بر خر" یا " کوسه بر نشین" ارائه می کند و توضیح می دهد که در این روز مردی کوسه، برای خندان مردم سوار بر خر در حالی که بادزنی در دست دارد و خود را باد می زند (به نشانه آمدن گرما) و کلاغی در دست دیگر دارد (پیک مهر) و اشعاری می خواند که حکایت از رفتن زمستان و سرما دارد، در کوی و برزن می گردد و از دارایان هدایایی می گیرد. مسعودی نیز در "مروج الذهب" اشاره می کند که کوسه در این هنگام که شادمانه می خواند، بانگ می زند: گرما، گرما.

در گزارش های مردم شناسی متاخر نیز به سنت "کوسه برنشین" در نواحی مختلف ایران از جمله در آذربایجان، خراسان، تبرستان اشاره شده است.

6- بر خلاف عرف دوره ساسانی، صورت مرد سرنانواز بی مو و ریش است که شباهت زیادی به افراد کوسه دارد و جامه سرنانواز شباهتی به جامه مردان یا زنان ایرانی دوره ساسانی ندارد اما "بیرونی" به متفاوت بودن لباس کوسه خرنشین اشاره می کند و می نویسد:  «این کوسه پارچه هایی بر خود پیچیده و جامه های کهنه می پوشد تا برای شناخته شدن از مردم علامتی باشد.». دوموزی نیز در استوره ها لباس مندرس چوپانی بر تن دارد.

 

آیا می توان حاجی فیروز را خویشاوند دوموزی دانست؟

در  آیین های نوروزی متاخر در ایران، حاجی فیروز پیک بهار است که گرم شدن و سبز شدن زمین و نو شدن سال را نوید می‌دهد. اکنون با  رازگشایی استوره‌های میان رودان در متن اکدی نوخوانده، و همچنین بررسی آوندهای نوروزی ساسانی، ریشه‌های مشترک استوره دوموزی با حاحی فیروز بیشتر نمایان می شود.

بر این پایه، همان گونه که به روی زمین آمدن دوموزی و سبز شدن گیاهان هم‌زمان با فرا رسیدن بهار است، به نظر می‌رسد که "حاجی فیروز" امروز، خویشاوند همان "دوموزی" کهن است که همچو او با جامه‌ای سرخ و چهره‌ای سیاه و سازی در دست، در حالی که ساز می زند، می رقصد و ترانه می خواند به میان مردم می آید و نوید بخش گرم شدن زمین و بهار طبیعت و نوروز است.

به نظر می رسد که این چهره استوره‌ای پس از گذر هزاران سال، در نواحی مختلف ایران و دوره‌های مختلف، شکل و شمایلی متفاوت و متنوع پیدا کرده و با نام‌هایی چون «حاجی فیروز» یا «میر نوروزی»، «عمو نوروز و ننه سرما»3یا «بابا نوروز» و یا «آتش افروز»4 شناخته می‌شود.

در اینجا به شباهت های بنیادینی که بین دوموزی و حاجی فیروز هست اشاره می کنیم:

1- حاجی فیروز همچون دوموزی تن پوش سرخ به تن می کند که نشانه گرمی، شادمانی و پیروزی است.

2- حاجی فیروز همچون دوموزی ساز می نوازد که نوید بخش و شادی افزاست.

3- حاجی فیروز همچون دوموزی سیه چهره است.

4- حاجی فیروز همچون دوموزی یک بار در سال از راهی دور بازمی گردد.

5- حاجی فیروز همچون دوموزی پیک بهار و پیام آور گرم شدن زمین و رویش گیاهان است.


 ایزد رپیتوین، جشن رپیتوین و  حاجی فیروز

از دیدگاه نگارنده، دوموزی یا تموز کهنسال در فرهنگ زرتشتی ایرانی نیز خویشاوندی به نام رپیتوین دارد. ایزد رپیتوین در فرهنگ زرتشتی ایزد دومین گاه روز و همچنین ایزد نیمروز است. او سرور و نگهبان گرمای نیمروز است که زمانی مقدس در استوره های ایرانی است. چون آفرینش در این لحظه از زمان صورت می گیرد و بازسازی جهان نیز در این زمان خواهد بود. هر زمان که دیو زمستان به جهان هجوم آورد رپیتوین در زیر زمین پناه می گیرد و آب های زیرزمینی را گرم نگاه می دارد تا گیاهان و درختان از بین نروند. در واقع رپیتوین نماد گرمای نگاهبان زمین در زمستان است و در بازآمدنش باید نیایشی به جای آورد که آن را «آفرینگان رپیتوین» می نامند. بازگشت سالانه او در بهار بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که وی بر آن سرپرستی خواهد داشت. آمدن رپیتون زمانی است برای شادی و امید به رستاخیز و نمادی از برتری آفرینش نیک است. (7)

درباره رپیتوین در بندهش می خوانیم: «... به ماه آبان بهیزگی، روز هرمزد، زمستان زور گیرد، به جهان در آید، مینوی رپیتوین از روی زمین به زیر زمین شود، آنجا که چشمه آب هاست. گرمی و خویدی را به آب درفرستند تا ریشه درختان به سردی و خشکی نخشکد... چون ماه فروردین، روز هرمزد شود، زمستان را نیرو و پادشاهی کاهد، تابستان از بنکده خویش در آید، نیرو و پادشاهی پذیرد، رپیتوین از زیر زمین به فراز زمین آید و بَرِ درختان رساند...» (10)

«جشن رپیتوین»، بخشی از جشن نوروز است و هنگامی است که دیو سرما می رود و رپیتوین شادمانه به زمین بازمی گردد. شادی او از این است که ریشه درختان و گیاهان را با گرمای خود زنده نگاه داشته است تا دوباره بتوانند جوانه بزنند و ریشه کنند. رپیتون هم روز نو در سال واقعی است و هم روز نو در زمان آرمانی آینده. (7)

رپیتون نماد گرمای نگاهبان زمین و حیات نباتی است. برای رفتن آن به زیر زمین در زمستان و بازآمدنش باید نیایش کرد. آفرینگان رپیتون در نیمروز خوانده می شود. این آفرینگان مخصوص تابستان بزرگ و برای خشنودی رپیتون در جشنی به همین نام در آغاز و پایان تابستان خوانده می شده است. اکنون زرتشتیان ایران این آفرینگان را در روز خرداد (ششم) در فروردین ماه و بار دیگر در سپند روز (بیست و نهم) در مهرماه برگذار می کنند. ( 7)

به سخن دیگر، رپیتون نام ایزد نیمروز و نیز ایزد فصل تابستان است. برای رپیتون دو نماز وجود داشته، یکی نمازی که هنگام نیمروز برگذار می شده و دیگری آفرینگانی که برای خشنودی ایزد تابستان انجام می شده است. این آفرینگان در هرمزد روز (یکم) فروردین ماه و آنیران روز (سی ام) مهرماه که نخستین و پسین روز تابستان بزرگ بوده برگزار می شده است. در دوره های بعدی در هنگام برگزاری این مراسم بین زرتشتیان ایران و پارسیان هند تغیراتی داده شده است. ولی پارسیان هند آغاز آن را اردیبهشت روز (سوم) از فروردین ماه می دانند. (8)

اما در بندهش آمده است که رپیتوین هفت ماه تابستان را روی زمین به سر می برد و در آغاز و انجام تابستان باید فرود و بدرود او را درود و سپاس گویند. پس آفرینگان رپیتوین باید در هرمزد روز از ماه فروردین و در انیران روز از ماه مهر خوانده شود.(9)

 

مقایسه ایزد رپیتوین و تموز برخی ناهمانندی ها و همانندی های قابل توجه را می نمایاند:

1- تموز  ایزد بهاران، رستنی ها و گله ها در استوره های سومری ـ بابلی در "میان رودان" است و رپیتون نیز ایزد فصل تابستان در باورهای زرتشتی است؛ تابستان بزرگ از اول فرودین ماه تا پایان مهرماه ادامه داشته است و منظور از "تابستان بزرگ" نیمه گرم سال (هفت ماه) بوده است.

2- در استوره های میان رودان، دوموزی یا تموز یار ایشتر (ایزدبانوی باروری و زایش) است. اما رپیتوین زرتشتی دو یار و همکار به نام های فرادت فشو ( ایزد نگاهبان چارپایان خُرد) و زَنتوم ( ایزد نگاهبان بخش یا ناحیه) دارد.

3- دوموزی یا تموز ، سیه چهره است، جامه سرخ به تن دارد، روغن خوشبو به تن می مالد، نی لاجورد نشان به دست می گیرد. اما رپیتوین هیچ کدام این نشانه ها را ندارد.

4- فراآمدن دوموزی و رویش گیاهان هم زمان با فرارسیدن بهار است. در آن هنگام که دوموزی به همراه درگذشتگان می آید، سال نو آغاز می‌شود. بازگشت سالانه رپیتوین نیز در بهار و همراه با رستاخیز طبیعت است.

5- در استوره بابلی دوموزی اسارت و انزوای در زیر زمین، بیماری و مرگ و رستاخیز یا زندگی دوباره دارد اما ایزد رپیتوین این حوادث را پشت سر نمی گذارد. رپیتوین در زیر زمین نیز در حال نبرد با دیو سرماست و ریشه گیاهان و آب های زیر زمین را گرم نگاه می دارد. با این حال هم تموز و هم رپتوین برای چیرگی بر سرما ستیز می کنند و با برآمدن از زیر زمین، رستاخیز دوباره برای زمین و گیاهان به ارمغان می آورند.

6- دوموزی در اولین روز بهار با شادمانی به زندگی بر می گردد پس آمدن او را باید با جشن و شادی گرامی داشت همان جشنی که بعدها به جشن چله تموز با چله تابستان نامزد شد و در نخستین روز فصل تابستان سه ماه منتقل شد.  بازگشت شادمانه و پیروزمندانه رپیتوین به زمین نیز همزمان با بهار و رستاخیز هستی است از این روی «جشن رپیتوین»، بخشی از جشن نوروز است.

 

به این ترتیب به نظر می رسد که اگرچه ایزد تموز و ایزد رپیتوین دارای وجوه مشترک به ویژه در ساختار استوره ای و طبیعی هستند اما به واسطه ساختار کامل تر نمادگونگی تموز نسبت به رپیتوین، ویژگی های نمادین تموز در حاجی فیروز تجسمی عینی تر می یابد. با این همه نمی توان تاثیرگذاری جشن رپیتوین را در برپایی آیین های شادمانه پیشواز بهار و نوروز که حاجی فیروز یا میر نوروزی یا بابا نوروز نیز بخشی از این جشن ها و یادآور پیروزی ایزد رپیتوین است، نادیده گرفت.

 

پاسخ به پرسش هایی درباره حاجی فیروز:

برای جستجوگران و پژوهشگران جشن های ایرانی همواره پرسش هایی درباره حاجی فیروز مطرح بوده است که در ادامه به برخی از آنها پاسخ می دهیم:

1-  « اگر حاجی فیروز میراث چندین هزاره ساله ماست چرا اسمش حاجی فیروز است یا چرا امروزه به او «حاجی» می گویند؟ 

در پاسخ به پرسش نخست، بجاست که با نگاهی به واژه نامه های زبان فارسی ببینیم که  در زبان فارسی عنوان «حاجی» در چه مواردی و  به چه معانی به کار می رود؟ برای  واژه  «حاجی» در زبان فارسی چند کاربرد متصور است، از جمله :

الف- از نظر مسلمانان، آن که فریضه حج را به جا آورده است.

ب – عنوانی احترام آمیز خطاب به مرد مسلمان است.

پ – کسی که به جایی رفته و پس از مدتی دوری، بازگشته است. مانند حاجی لک لک، حاجی فیروز.

 به نظر می رسد که در نام «حاجی فیروز»  از این روی  از لقب «حاجی» استفاده می شود که حاجی فیروز در تمام مدت سال تنها یک یا چند روز کوتاه به میان مردم می آید و چنان که در ترانه معاصر منسوب به خود روی به مردم می گوید: «حاجی فیروزه، سالی یه روزه...»5

به عبارت دیگر، در این اصطلاح «حاجی» از نظر عامه مردم کسی است که به جایی دور (نه الزاما حج) رفته و  پس از مدتی بازگشته است.  چنان که در ترکیب «حاجی لک لک» نیز می بینیم که او را از این جهت «حاجی» می خوانند که مدتی از سال آشیانه خود را ترک می کند و باور عامه این است که «حاجی لک لک» به حج یا جایی دور و ناشناخته رفته است.

 

 2- چرا او را «فیروز» که معرب «پیروز»  است، می نامند؟

در پاسخ به این پرسش سه گزینه را می توان مطرح نمود:

 نخست این که "پیروز" عنوانی برای نوروز است که خوش و خرم و کامیاب و چیره معنی می دهد و هم نشینی این دو واژه در ادب فارسی پیشینه ای دیرینه دارد. 

دوم این که به کار بردن اصطلاح "پیروز" اشاره به پیروزی تموز و یا رپیتوین در نبرد با دیو سرما دارد و چنین برداشت شود که اصطلاح "حاجی فیروز" یا "میر نوروزی" ریشه در همین "پیروزمندی" داشته باشد.

سوم این که نام «فیروز» یا «پیروز » در این ترکیب، به نام سردار دلاور ایرانی «پیروز نهاوندی» اشاره دارد6.

  

3 –  چرا حاجی فیروز در بعضی نواحی ایران نام های دیگری دارد؟ 

 در این مورد نیز به نظر می رسد که تنوع  نام ها مانند میرنوروزی، بابا نوروز، حاجی فیروز  و .... برای این تیپ خاص از این روی باشد که پس از تازش تازیان به ایران و فرو پاشی دودمان ساسانی، وحدت رویه در برگزاری آیین ها برهم ریخت و مردم نواحی مختلف با اقلیم، مذهب، قومیت، گویش و سلائق متفاوت هر یک به نوعی عناصر فرهنگ ملی را پاس داشتند و این تنوع و دگرگونی ها را تقریبا در بیشتر آیین ها و سنت های کشورمان می توانیم ببینیم، چنان که حتا در اجزاء سفره هفت سین، شیوه برگزاری چهارشنبه سوری، و دیگر آیین های نوروزی و ... نیز این تنوع سلیقه ها به خوبی مشهود و  البته ارزشمند است.

 

3 – چرا صورت حاجی فیروز را سیاه می کنند؟ 

به نظر می رسد که سیاه بودن صورت حاجی فیروز به استمرار حیات استوره دوموزی که سیه چهره بود، بازمی گردد. البته برخی از پژوهشگران نیز آن را بازمانده از پیک های شادی دوران ساسانی می دانند که صورتک های سیاه بر چهره می نهادند.

 

4- در ترانه هایی که حاجی فیروز در کوی و برزن می خواند، چرا دیگران را «ارباب خودم» صدا می کند؟ آیا ممکن است این عبارت «ارباب خودم»  اشاره ای به نظام «ارباب و رعیتی» یا نظام «ارباب و نوکری» باشد؟ اگر این حاجی فیروز همان «میر نوروزی» است که ردش را 700 سال پیش در شعر حافظ داریم، چگونه شده که آن «میر» به «نوکری» افتاده است؟ 

 در  پاسخ به این پرسش بد نیست اشاره کنیم که در زبان فارسی واژه «ارباب» که  جمع  «ربّ» است، متناسب با جمله در معانی متنوعی به کار می رود:

الف –  دارنده صفت یا هنر یا فضیلتی خاص، دارا  (گاهی شخص  پول دار).

ب – بزرگ، سرور و رئیس.

پ –سالار روستا در نظر اهل روستا.

ت – مالک (مقابل رعیت).

ث – آقا (مقابل نوکر).

ج -  صاحب (مقابل برده).

 و در ترانه های حاجی فیروز، ارباب نیز همچون حاجی در این شعر عامیانه می تواند با بار معنایی مثبت به صورت یک تعارف لفظی و به معنی سرور و یا شخص محترم به کار رود. گواه این سخن این که واژه «ارباب» در بیشتر موارد در زبان فارسی در ترکیباتی با بار معنایی مثبت به کار می رود که برای نمونه می توان از موارد زیر نام برد:  ارباب هنر ارباب سخن، ارباب قلم، ارباب وفا، ارباب همت، ارباب نعمت، ارباب معالی، ارباب قلوب، ارباب مکرمت، ارباب معنی، ارباب سلوک، ارباب صنعت، ارباب عقول، ارباب فضل  و دیگر آن.

اما به فرض اگر بخواهیم بپذیریم که ارباب در این شعر عامیانه اشاره به نظام «ارباب و نوکری» و یا «ارباب و رعیتی»  است، بازهم به نظر می رسد که نوع باز گو کردن شوخی آمیزِ واژه ها  از زبان حاجی فیروز (مثلا ابراب به جای ارباب و یا سامبولی بلیکم به جای سلام علیکم)  و  اطلاق اصطلاح «بزبز قندی» به ارباب، نه تنها موید و موکد نظام های ارباب و رعیتی یا  ارباب و نوکری و برده داری در ایران نیست بلکه معنایش مبارزه منفی و به ریشخند گرفتن و تمسخر آن نظام ها و ساختار شکنی در آستانه نوروز ست7.

 

5- چرا حاجی فیروز در برابر شاد کردن مردم از آنها پول طلب می کند؟ چرا پیک نوروز در کوچه و خیابان گدایی می کند؟

حاجی فیروز در کوچه و خیابان می رقصد و می خواند و مردم را شاد می کند و از مردم نوروزانه یا شادباش یا عیدی می گیرد و این هرگز به معنی گدایی کردن نیست. چنان که کسی نمی گوید «بابا نوئل» که برای هدیه دادن به کودکان و شاد کردن آنها از مردم پول جمع می کند، گدایی می کند. عیدی دادن و یا شاباش دادن و گرفتن یکی از سنت های نوروزی ایرانیان است که حاجی فیروز هم آن را انجام می دهد.

حملات لفظی تندی که در گروه های اجتماعی به حاجی فیروز می شود و برخی نادانسته اتهام گدایی به حاجی فیروز  می زنند و یا چهره سیاه او را به تمسخر می گیرند و یا برخوردهایی که گاه پلیس با حاجی فیروز دارد، همگی نشان می دهد که هنوز برخی از مردم و یا نهادهای مسئول نظم جامعه، شناخت درستی از ماهیت حاجی فیروز و چگونگی هنر اجرای خیابانی ندارند.

پیشینه قدیمی ترین شکل اجراهای خیابانی با عنوان نمایش کوچه بازاری، به دوران باستان بازمی‌گرد و تقریباً در همهٔ فرهنگ‌های بزرگ جهان سابقه دارد. اجراهای خیابانی، گونه ای از هنر اجرا و یا هنر نمایشگون (PerformanceArt) است که امروزه در همه جوامع مدرن حضوری پررنگ دارد.

حضور شادمانه حاجی فیروز در خیابان در حقیقت گونه ای اجرای خیابانی زنده است و همه ویژگی های یک اجرای خیابانی همچون ارتباط چهره به چهره و صمیمی با مردم و اجرا در مکان های عمومی ، پوشیدن لباس خاص، دریافت پاداش یا انعام، سرگرم کردن و یا شادمان کردن مردم با ترانه های شادمانه همراه با بداهه پردازی خوب و نواختن ساز را دربرمی گیرد.

کسانی که در اجرای خیابانی نقش حاجی فیروز را بازی می کنند معمولا افراد دارای مشاغل فصلی هستند و گاه دانشجویان بازیگری و فعالان فرهنگی برای کسب تجربه ای هنری، یا گسترش فرهنگ ایرانی لباس حاجی فیروز را بر تن می کنند.

و  اما سخن پایانی این که تیپ خاص «حاجی فیروز» در گذر از شاهراه تاریخ، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و آیینی و جلوه هایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را به خود گرفته و در فرم امروزین به ما رسیده است که از دیدگاه نگارنده، این نه تنها نقطه ضعفی برای این تیپ نمادین محسوب نمی شود بلکه به روشنی نشانه استمرار حیات فرهنگی او در گذر زمان تا این دوران است. با این همه نباید فراموش کرد که این همه دگرش، طی مدت زمانی طولانی شکل گرفته است و طبیعی است که هرگونه تغییر و تحول احتمالی در آن نیز طی یک پروسه طولانی و با توجه به تغییر باور های عامه مردم ایجاد می شود و  تعویض یا تغییر هر یک از اجزاء این پدیده مانوس، بدون دخالت باورهای عامه مردم و  توسط سنت شکنان کاری بیهوده، غیر علمی و ضد فرهنگی به شمار می رود.

 

 

پی نوشت:


1-

Dish with flautist on a fabulous beast.
1st half 7th c. Silver. Dia. 22.2 cm.
Middle Persian inscr.
Found 1893 Tomyz, Viatka prov. with other dishes. Acq. 1894 from Archaeological Commission; Inv. no. S-26.
Pub.: Smirnov no. 48; Trever and Lukonin no. 36.

 

2- واژه سرنا از دو  بخش "سُر" یا "سور" (جشن) و 'نای' (نی) تشکیل شده است. البته در برخی منابع آمده سُرنا و کَرنا هر دو به معنی بوق و با لغت "Horn" در انگلیسی از یک ریشه هستند.

بر بدنه سرنا، 6 تا 7 سوراخ هست که نوازنده با گذاشتن و برداشتن انگشتان هر دو دست، اصوات را زیر و بم می کند. طول ساز کاملا ثابت نبوده و از 39 تا 45 سانتی متر و در بعضی نقاط حتی تا 60 سانتی متر ساخته شده است.

در نواحی لرستان سرنای کوچک و در نواحی بختیاری سرنای بلند معمول است. سرنای محلی معمولاً با دهل نواخته می‌شود .در میان سرنا نوازان مشهور ایرانی می توان از  «علی‌اکبر مهدی‌پور دهکردی»، نوازنده نوروزنامه یا همان موسیقی هنگام تحویل سال نو و نیز «شامیرزا مرادی» مشهورترین نوازنده سرنای کوچک (کوتاه) نام برد. نمونه ای از سرنانوازی علی اکبر مهدی پور یا سرنای نوروزی را در اینجا بشنوید.

3- در خراسان و روستاهای اطراف آن حاجی فیروز را جیگی جیگی ننه خانم می گویند. نگارنده احتمال می دهد که نزدیکی "ننه سرما" یا "جیگی جیگی ننه خانم" با حاجی فیروز اشاره دوری به نزدیکی دوموزی و خواهرش "گشتی نانا" داشته باشد. چنانکه در استوره ، گشتی نانا می کوشد که برادر خویش دوموزی را با معرفی خویش به عنوان جانشین، از دست دیوان نجات دهد. (12) و یا در زمانی که نمی تواند برادرش را بیابد جانشین برادر می شود.(11)

4- آتش افروزها هم در کوچه ها می گردند، گرما و روشنی می آورند، دف و نای می زنند و می خوانند: « آتش افروز آمده، سالی یک روز آمده ...»

5- حاجی فیروزه، بعله! / سالی یه روزه، بعله! / همه می دونن بعله / من نمی دونم؟! بعله / عید نوروزه، بعله / سالی یه روزه، بعله / ارباب خودم سلام علیکم / ارباب خودم سر تو بالا کن/ ارباب خودم به من نیگا کن/ ارباب خودم لطفی به ما کن/ ارباب خودم بزبز قندی/ ارباب خودم چرا نمی خندی؟! / بشکن بشکنه بشکن! / من نمی شکنم بشکن/ اینجا بشکنم یار گله داره/ اونجا بشکنم یار گله داره/ این سیاه چقدر حوصله داره / حاجی فیروزه ...

6- پیروز نهاوندی سردار دلاور ایرانی که در دوران پادشاهی یزدگرد سوم جایگاه بلندی در سپاه ایران و در منطقه خوزستان داشت پس از تجاوز آشکار اعراب مهاجم به ایران ، هنگامی که ابوعبید ثقفی از پل حیره گذشت تا به خوزستان بتازد  در شمار سرداران « بهمن مردانشاه » فرمانده سپاهیان ایران در آن زمان ، بود و توانست شکست سختی به ابوعبید بدهد. او پس از آن بارها در جنگ با متجاوزان عرب حضوری پیروزمندانه داشت تا سرانجام در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان برده به یک نفر  عرب  به  نام « مغیره  بن شعبه » حاکم میان رودان (به قولی حاکم بصره یا کوفه)  فروخته شد و  تازیان  او  را با کنیه  «ابولولو» می خواندند.

پیروز نهاوندی به سال 23  هجری و در ماه ذی الحجه، در یک فرصت مناسب «عمر» خلیفه اعراب را  که دستور تجاوز به خاک پاک ایران را صادر کرده بود، به خونخواهی یزدگرد، رستم فرخ زاد برادرش پیروزان،  زنان و دختران ایرانی که توسط اعراب متجاوز به بردگی گرفته شده بودند و به مهر زادبومش ایران، با خنجری دو دم  از پای در آورد و به سوی ایران گریخت و در شهر کاشان پناه گرفت و آن روز در نزد ایرانیان روزی نو و روزگاری نو بود.

 امروز آرامگاه (شاید نمادین) پیروز نهاوندی با نام آرامگاه  «بابا شجاع الدین» یا «فیروز ابولولو» در شهر کاشان  قرار دارد و  زیارتگاه ایرانیان است.

 در این مورد به نظر می رسد که ایرانیان پس  از تجاوز آشکار اعراب به خاک ایران پیوسته بر آن بودند که از کسی که فرمان حمله را صادر کرده است یعنی «عمر» انتقام بگیرند و برای آن که یاد کسی که این کار بزرگ را به سرانجام رسانده در خاطره ها بماند، لباس میر نوروزی یا  بابا نوروز  را بر تن نمادی شاد از «پیروز» پوشاندند و همه ساله در آستانه نوروز یادی از این پیروزی بزرگ می کنند.

 البته شکی نیست که باورهای مذهبی شیعه نیز با  انگیزه خونخواهی «حضرت زهرا» و احقاق حق «امام علی» بر این باور ها و آیین ها دامن زده اند، چنان که باز  در نواحی مرکزی ایران که بیشتر پایگاه شیعه حکومتی در ایران بوده است مثل قم و کاشان، آیین های مشابه دیگری نیز همچون «عید الزهرا» و جشن «عمر کُشان» در سالمرگ عمر از چند سده پیش تا  امروز برگزار می شود.

بر این پایه، اگر بپذیریم که این تیپ خاص، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و مذهبی تشیع و جلوه هایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را نیز به خود گرفته، این نه تنها نقطه ضعفی برای این تیپ نمادین آیینی محسوب نمی شود بلکه به روشنی نشانه استمرار حیات فرهنگی این کاراکتر تا این دوران است.

7- به عبارت دیگر این گونه می توان در نظر داشت که «پیروز نهاوندی» امروز در لباس حاجی فیروز بار دیگر به ریشخند ارباب اجباری اش «مغیره بن شعبه»  می پردازد و او را دست می اندازد تا مردم را بخنداند و این کار را «مبارک» نیز  با همین انگیزه در نمایش های «خیمه شب بازی» انجام می دهد.

8- ساندرز، در "بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین" ایزد بانو اینانا را به هیچ وجه همان (ایشتار سامی) ایزدبانوی نجومی و جنگجو که جانشین او شده است، نمی داند بلکه از دیدگاه او ایزدبانوی خانگی زمین حاصل خیز است. اما گوندولین لیک در "فرهنگ اساطیر شرق باستان"  احتمال می دهد که الهه سامی اشتار/ ایشتار در نتیجه همزمانی با اینانا مورد قبول جمعیت سومری قرار گرفته باشد. او معتقد است: " محال است بتوان تفاوت معقولی میان ایشتار سامی و اینانای سومری قائل شد. به این الهه معمولا در اکدی با عنوان ایشتار و در متون سومری با عنوان اینانا اشاره می شود.


خاستگاه:

        1- آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، تهران، 1389 خورشیدی، صص 344-342و 329.

        2- گاه شماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی،انتشارات بهجت: 1380 خورشیدی. صص 418- 406.

        3- اساطیر خاورمیانه، سامویل هنری هوک، ع.ا. بهرامی، فرنگیس مزداپور،  انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ سوم، 1381 خورشیدی.

4- www.encyclopaediaislamica.com

5-http://depts.washington.edu/silkroad/museums/shm/shmsasanian.html

6-www.aina.org/aol/Nissan.html

7- فرهنگ اساطیر ایرانی، خسرو قلی زاده، شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه، تهران، 1387 خورشیدی. صص 221-220

8- اساطیر و فرهنگ ایران، دکتر رحیم عفیفی، انتشارات توس، تهران 1383 خورشیدی. ص 529-528

9- اوستا کهن ترین سرودهای ایرانیان، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، 1375 خورشیدی. ج2. ص 901 و 991

10-  بندهش، فرنبغ دادگی، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، 1385 خورشیدی. ص 156

 دانشنامه جهان اسلام، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، جزء1، مدخل تموز، دکتر رضا عبدالهی، ص  3885.  

 http://ar.lib.eshia.ir/23019/1/3885

 

11- بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین، ن. ک. ساندرز، دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات کاروان، تهران، 1381 خورشیدی. صص 68و 158 و 173 و 174.

12- فرهنگ اساطیر شرق باستان، گوندولین لیک، دکتر رقیه بهزادی، انتشارات طهوری، تهران، 1389 خورشیدی. ص 76و 115و 146. 

نظرات 5 + ارسال نظر
جواد مفرد کهلان 6 فروردین 1393 ساعت 11:53 ب.ظ http://far-hang.blogspot.com

ارتباط خدای کوتوله مصری بِس با حاجی فیروز



جناب یدالله رضوانی ضمن بحث در باره ردپای خدای شادی کوتوله مصری بِس در ایران باستان تصویر مجسمه سیاهرنگی از وی را آورد که یاد آور حاجی فیروز ایرانی است. جالب است که در اوستا قهرمان جهان زیرینی (کشته شده) به نام اورواخشیه (شادیبخش) از خاندان سام (سیاه) ذکر شده است.
Javad Mofrad جالب است که نام بِس به عبری، در حالت فاعلی به معنی خوار و تحقیر کننده معادل پیروز (فیروز) در نام حاجی فیروز است.
Yadollah Rezvani نام بس مصری است و کنیه اش "آها" به معنی جنگجو و شکارچی است. چون میتوانسته با دست خالی با خرس و مار و دیگر درندگان بجنگد. برای همین هم معمولا یک مار در دستش دیده میشود.
Javad Mofrad نام بس مصری گویا در اصل نوبیایی و به معنی گربه است ولی آن در عبری و اکدی معنی خوار کننده می داده است و ایرانیها می توانستند سنت وی را از همین همسایگان سامی خود گرفته باشند. معنی کنیه "آها" ی بِس یعنی جنگجو هم در همین راستا است.
عنوان حاجی وی باید منشأ دیگری داشته باشد. مثلاَ هَچ-ی پیروز اوستایی-پهلوی که به معنی پیرو و دنباله رو پیروزی است.

جواد مفرد کهلان 7 فروردین 1393 ساعت 12:03 ق.ظ http://far-hang.blogspot.com

Bes - Ancient Egypt در این آدرس بس به صورت رقاص سیاهپوست دیده میشد. اشیاء باستانی از بس در ایران و آسیای صغیر کشف شده است.

سپاس از بیان دیدگاه هایتان

حسام خسروی 9 فروردین 1393 ساعت 12:24 ق.ظ

آقای سپنتا
سپاس برای مقاله‌ی ارزشمندتان
این مقاله را هم که درباره‌ی همین موضوع است، اگر ندیده‌اید، ببینید
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/577116?sta=%d9%81%db%8c%d8%b1%d9%88%d8%b2%20%d9%88%20%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%da%a9

درود و سپاس. حتما نگاه می کنم.

فریدون 28 اسفند 1393 ساعت 01:11 ب.ظ

در باره خاستگاه ایین سیاوش استاد علی حصوری ایده دیگری (بر خلاف مهرداد بهار ) دارند. ایشان در کتاب (کوچک و لی پر مغز خود ) سیاوشان /نشر چشمه ، خاستگاه این آیین را فرا رود ( ماورا النهر ) و آسیای میدانند و در انجا به توضیح نظریاتشان پرداخته اند که به نظر درست »ی اید.

همچنین ارامگاه ابو لولو در کاشان گویا بدستور دولت تخریب شده است ؟!

نه آرامگاه فیروز به پاسگاه نیروی انتظامی تبدیل شده

فریدون 28 اسفند 1393 ساعت 01:43 ب.ظ

در دنباله یاداشت پیشین این را باید یاد اور گردم که منظور استاد حصوری از خاستگاه سیاوش بگونه ای دقیق تر حوزه تمدنی ایران در اسیای میانه و فرارود است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد