اصفهان شهر کودکان لهستانی



یک شهر ایرانی به نام «شهر کودکان لهستانی»

ترجمه: شاهین سپنتا

اصفهان به معماری‌اش شناخته‌می‌شود. این بسیار زیباست که ایرانی‌ها می‌گویند اگر از اصفهان دیدن کنید گویی نصف جهان را دیده‌اید، و همچنین اصفهان برای قالی‌هایش به سبک‌های کهن ایرانی، مشهور است.

اما در لهستان، این شهر به خاطر موضوع دیگری نیز شناخته می‌شود: «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» 1

در ماه ژوئن سال 2008 میلادی، شرکت خدمات پست لهستان، تمبری را منتشر نمود و دلایل انتشارش را چنین توضیح داد: این تمبر یک پسربچه را نشان می‌دهد در حالی که لباس نظامی بر تن دارد و پشت سر او یک قالی اصفهان مزین به نشان عقاب لهستانی، آویزان است و در کنار تصویر این پسربچه، نام مستعار این شهر در زبان لهستانی به چشم می‌خورد: «اصفهان: شهر کودکان لهستانی»

این تمبر یادبود، یادآور دو رویداد است: نخست فاجعه بزرگی در تاریخ لهستان، و دیگر این که چگونه ایران به نجات برخی از قربانیان این فاجعه کمک کرده است. اما برای درک کل ماجرا که امروز در خارج از لهستان به فراموشی سپرده شده، باید به دوران آغاز جنگ جهانی دوم بازگردیم.


در سال 1939 میلادی (1318 خورشیدی) ، آلمان و اتحاد جماهیر شوروی، به لهستان یورش بردند و این کشور بین آنها تقسیم شد. اما هم نازی ها و هم شوروی‌ها، شمار زیادی از نخبگان لهستان را به زندان ها و اردوگاه‌های کار اجباری فرستادند. ولی شوروی یک گام به پیش نهاد و حدود یک و نیم میلیون شهروند لهستانی را به نقاط دوردست در سیبری و آسیای مرکزی تبعید نمود.

تبعید خانواده‌های ارتشی‌ها، نیروهای پلیس، پزشکان، معلمان و هر کس دیگری که مشکوک به داشتن احساسات میهن پرستانه در لهستان بود، الحاق خاک لهستان به اتحاد جماهیر شوروی را آسان تر می کرد. همچنین شمار بیشتری از کارگران را برای کار در مزارع اشتراکی اتحاد جماهیر شوروی فراهم می کرد تا مسکو را برای یک جنگ اجتناب ناپذیر با آلمان آماده تر کند.

با این که وضعیت این خانواده ها با توسل به زور حل و فصل شد، و حدود 20000 نفر از افسران لهستانی در اردوگاه ها اسیر بودند، رهبران شوروی به طور ناگهانی استراتژی خود را تغییر دادند. در تابستان سال 1941 میلادی (1320 خورشیدی)، آنها تصمیم به ارتقاء توان ارتش خود گرفتند و برای این کار هزاران نفر از سربازان لهستانی را که هنوز در اسارت به سر می بردند، به کار گرفتند و به منظور بهبود روحیه آنها به همه تبعید شدگان لهستانی "عفو عمومی" اهدا کردند.

نتیجه این کار، سرآغاز یک سفرحماسی طی جنگ جهانی دوم بود. ارتش جدید با نیروهای لهستانی، پس از یک توافق انجام شده بین مسکو و دولت تبعیدی لهستان در لندن، به جبهه شمال آفریقا برای مبارزه در کنار انگلستان فرستاده شد. همچنین این ارتش در شمال مرز ایران در مسیر منتهی به خاورمیانه مستقر شد. این در حالی بود که ده ها هزار نفر از خانواده های لهستانی که در پایگاه های ترکمنتستان و ازبکستان به سر می بردند، امیدوار بودند که سربازان نزد آنها بازگردند.

خانواده‌ها برای موفقیت در این کار، ابتدا باید از مزارعی که در آن به کار گرفته شده بودند – و کارفرمایان محلی از آزاد کردنشان خودداری می کردند- فرار می کردند، سپس هزینه بلیط قطار را تهیه کرده و سفری طولانی از سیبری به سمت جنوب را با شرایط وحشتناک آغاز می کردند.

پدر و مادرهایی که قادر به ادامه راه نبودند، فرزندان خود را به آنهایی که می توانستند به راه ادامه دهند، می سپردند و به این ترتیب تعداد کودکان یتیم بیشتر شد تا آنجا که ارتش لهستانی پرورشگاه ویژه ای برای نگهداری از آنها راه اندازی نمود.

 ارتش لهستانی که به خاطر فرمانده اش "General W. Anders" ارتش آندرس نام گرفته بود، در پایان سال 1942 میلادی به وسیله کشتی از راه دریای مازندران و یا از طریق جاده از راه ترکمنستان وارد ایران شد. افرادی که از اتحاد جماهیر شوروی خارج شدند، 115000 نفر شامل 45000 نفر سرباز، 37000 نفر بزرگسال غیر نظامی و 18000 نفر کودک بودند. درست پس از گذشتن آنها از مرز، دولت شوروی دوباره مرز را بست و از خروج بیش از یک میلیون نفر دیگر از  شهروندان لهستانی که هنوز در اتحاد جماهیر شوروی بودند، جلوگیری نمود.

برای لهستانی هایی که به ایران رسیدند، پس از آن که هزاران نفر از آنها در طول راه جان خود را از دست دادند، شرایط روحی بسیار سخت و توان فرسا بود. از قضا، لهستانی ها به کشوری رسیده بودند که خود در اواخر سال 1941 میلادی (1320 خورشیدی) توسط شوروی و انگلیس اشغال شده بود. شوروی و انگلیس برای حفظ امنیت منابع نفت و حفظ مسیر دسترسی آزاد ارتش شوروی از طریق ایران، با همدیگر در اشغال ایران متحد شده بودند. رضا شاه پهلوی که پیش ترایران را به آلمان نزدیک کرده بود، در آن زمان در آفریقای جنوبی در حال تبعید به سر می برد و تاج و تخت را به پسر خود سپرده بود.

با این حال، اگرچه ایرانیان از حضور شوروی و انگلیس در ایران متنفر بودند اما  با دلسوزی به استقبال پناهندگان لهستانی آمدند. محمد رضا شاه پهلوی استخر خصوصی خود را به روی کودکان یتیم لهستانی گشود و سربازان لهستانی به افسران ایرانی زمانی که آنها از خیابان می گذشتند، ادای احترام می کردند. پس از مدتی همه کودکان یتیم و همه خانواده های لهستانی به اصفهان منتقل شدند، چون تصور می شد که زیبایی شهر اصفهان منجر به سلامت جسمی و روحی آنها خواهد شد.

پس از آن که ارتش لهستانی به سمت خاورمیانه رفت، خانواده ها و کودکان در اصفهان ماندند. از سال 1942 تا 1945 میلادی (1321 تا 1324 خورشیدی) ، 2590 کودک لهستانی با سن زیر هفت سال در اصفهان زندگی می کردند که یک جامعه پرجنب و جوش و بسیار علاقه مند به فرهنگ ایرانی به شمار می رفتند.

در طول این مدت، به کوشش دانش پژوهان لهستانی در اصفهان، فعالیت موسسه مطالعات ایرانی آغاز شد و آن قالی ایرانی که در پس زمینه تمبر یادبود مذکور دیده می شود، توسط دختران لهستانی در مدرسه بافندگی در اصفهان بافته شد.

در پایان جنگ، پناهندگان به انگلستان و مستعمرات آن و یا به ایالات متحده آمریکا و یا استرالیا رفتند. اما در راه پر پیچ و خم سرنوشت، هیچ کدام از آنها به انگلستان بازنگشتند و این به آن دلیل بود که رهبران متفقین در سال 1943 ( 1322 خورشیدی) در نشستی که در تهران برگذار شد، موافقت کردند که لهستان زیر نفوذ اتحاد جماهیر شوروی باقی بماند که تا سال 1989 این نفوذ ادامه داشت.

تمبر لهستانی که در سال 2008 میلادی ( 1387 خورشیدی) منتشر شد، همه این تاریخ را به یادمان می آورد. آن پسر بچه ای که تصویرش روی آن تمبر منتشر شده ، یکی از آن کودکان یتیم با نام Przemek Stojakowski  است.   بر روی  پاکت های روز اول   (First day Covers )انتشار تمبر، تنها نام شمار کمی از صدها هزار نفر کودک یتیم لهستانی که در اصفهان بودند، منتشر شد.

این تمبر چیزهای دیگری را نیز توضیح می دهد، از جمله این که چرا هنوز «داریوش»3 نامی محبوب برای پسران لهستانی است.

 

 

منبع : www.poloniatoday.com

 

 

منابعی برای مطالعه بیشتر:

1- ﺑﭽﻪ ھﺎی اﺻﻔهان ﭘﻨﺎھﻨﺪﮔﺎن لهستاﻧﯽ در اﯾﺮان1324-1321 ﭘﺮﺗﺮه ﻧﮕﺎری ھﺎی اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ ﺟﻼ ، ﭘژوھﺶ: ﭘﺮﯾﺴﺎ دﻣﻨﺪان، تهران، ﭼﺎپ و ﻧﺸﺮ ﻧﻈﺮ، 1389 خورشیدی.

2- لهستانی ها در اصفهان، منوچهر پرشاد،  نشریه جهان کتاب، بهمن 1383، شماره 190، صص 28- 27.

3- لهستانی ها در اصفهان، مصطفی ذاکری،  نشریه بخارا ،  مهر 1383، شماره 38، صص 384- 381.

4- نگاھﯽ ﺑه ﮐﺗﺎب ﺑﭼه ھﺎی اﺻﻔﮭﺎن ﭘﻧﺎھﻧدﮔﺎن ﻟﮭﺳﺗﺎﻧﯽ، ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ آذری ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ، هفته نامه تاریخ شفاهی، شماره 33 ، 29 تیر 1390 خورشیدی.

5- غبار روبی تاریخی از پناهندگان لهستانی، غلامرضا آذری خاکستر ، روزنامه اعتماد، شماره 2222 به تاریخ 6/5/90، ص10. 

http://ara-photos.net/Photography-Magazine/1392/01/10/world-war-ii-refugees-in-iran/


پی نوشت :

1-  “Isfahan - Miasto Dzieci Polskich

2- First day Covers  : پاکت یا کارت پستالی که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زده اند.

3-    Dariusz

 

توضیحات مترجم:

مهاجرت لهستانی‌ها به ایران به هنگام جنگ دوم جهانی روی داد که با وجود بی طرفی ایران، مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی زیادی برای ایران به همراه داشت. طی سال های ۱۳۲۰ الی ۱۳۲۳ خورشیدی بیش از ۱۵۰ هزار نفر از لهستانی‌ها برای مهاجرت به فلسطین و آفریقا، از کشور اتحاد جماهیر شوروی وارد خاک ایران شدند.

با گسترش جنگ دوم جهانی، کشور لهستان در سال ۱۳۱۸ خورشیدی (برابر با ۱۹۳۹ میلادی) مورد هجوم آلمان نازی از یک طرف و شوروی از طرف دیگر قرار گرفت و عملاً به دو قسمت تقسیم شد. اسرای زیادی به شوروی منتقل و در اردوگاه‌ها اسکان داده شدند و بسیاری نیز به طور دسته جمعی اعدام شدند.

بعد از دو سال و با آغاز حمله آلمان به شوروی، استالین مجبور شد با دولت در تبعید لهستان از در دوستی درآمده و فرماندهی واحدی در مقابل آلمان در جبهه لهستان ایجاد کند. طبق این توافق قرار بر این شد که علاوه بر عبور افراد نظامی تجهیز شده لهستانی از خاک ایران، زندانیان و افراد داخل اردوگاه‌ها نیز از طریق ایران به فلسطین و آفریقا مهاجرت کنند. این عمل با نقض بی طرفی ایران و اشغال ایران توسط قوای انگلیسی و سپس روسی در تاریخ سوم شهریور ۱۳۲۰، امکان پذیر گشت.

طبق قرارداد اولیه متفقین با ایران، قرار بود فقط سربازان و نیروهای کمکی آنان وارد ایران شوند و زندانی در اردوگاه‌های مسکو نیز که شامل عده زیادی زن، کودک و حتی پیرمردان سال‌خورده بود به مهاجرین افزوده شدند.

نخستین گروه در اوایل فروردین ۱۳۲۱ با چهار کشتی روسی که حامل ۲۹۰۰ نفر سرباز و مهاجر بود، وارد بندر انزلی (پهلوی سابق) شدند. نیروی نظامی قرار بود از طریق همدان و کرمانشاه به عراق بروند. تعداد مهاجرین در اردیبهشت ۱۳۲۱ نزدیک به ۱۳۰۰۰ نفر رسیده بود.

به علت تأخیر در خروج، لهستانی‌ها به تدریج و برای گذران زندگی وارد بازار کار شدند. افراد فرهیخته‌ای نیز که در میان آنان بودند به دبیری و آموزش زبان لهستانی و نویسندگی پرداختند، روزنامه‌ای هم به زبان لهستانی به نام «ندای لهستان» (Slowo Polskie) منتشر می‌کردند و کتاب‌هایی با موضوع ایران‌شناسی از آنها به یادگار مانده‌است.

با وجود آن که طبق قرارداد و توافق با دولت ایران قرار بود مهاجرین (اعم از سرباز و افراد عادی) هرچه زودتر از ایران خارج شوند، ولی به دلایل متعدد از جمله شیوع بیماری، مشکلات ملی و اشتغال آنان آهنگ خروج بسیار کند شد. از دهم امردادماه ۱۳۲۱ به تدریج خروج آنها آغاز شد و پایگاه اصلی خروج آنها شهر اهواز و بندر شاهپور بود. مهاجرین از بندر انزلی، تهران، اصفهان و مشهد عازم اهواز شدند.

درباره این رویدادهای مهم، خسرو سینایی فیلمی ۵۹ دقیقه‌ای به نام «مرثیه گمشده» در سال ۱۳۶۲ ساخته‌است که ساخت آن به دلیل مشکلات، ۱۳ سال طول کشیده‌ است. وی به خاطر این فیلم، نشان افتخار «صلیب لیاقت» از رئیس جمهور وقت لهستان را دریافت کرد.

یکی از آثار مستند درباره آن سال ها، ﮐﺘﺎب «ﺑﭽﻪھﺎی اﺻﻔﮫﺎن» اﺛﺮ «ﭘﺮﯾﺴﺎ دﻣﻨﺪان» اﺳﺖ ﮐﻪ دربرگیرنده ﻋﮑﺲھﺎﯾﯽ از ﭘﻨﺎھﻨﺪﮔﺎن ﻟﮫﺴﺘﺎﻧﯽ در اﯾﺮان طی  ﺳﺎل ھﺎی 1321 ﺗﺎ 1324 خورشیدی است.

ماجرای انتشار این کتاب به سال ۱۳۷۰ بازمی گردد که پس از نزدیک به نیم قرن که از پایان جنگ جهانی دوم می گذشت، در انبار متروک و خاک گرفته  عکاسی شرق در خیابان چهارباغ اصفهان که از  استودیوهای قدیمی عکاسی شهر است و همچنان توسط پسران مرحوم ابوالقاسم جلا (۱۲۹۴ - ۱۳۵۸)، پایه گذار استودیو در سال ۱۳۱۳، به کار خود ادامه می دهد، مجموعه اسناد تصویری با ارزشی یافت شد که یادآور این واقعه دلخراش تاریخ بود.

 این مجموعه حاوی بیش از ۱۱۰۰ قطعه شیشه نگاتیو  با عنوان «پناهندگان لهستانی، 1324-1321» بود. در عکس ها اکثراً از زن ها و کودکان گرفته شده اند و تنها مردان سالخورده و یا نظامیانی که برای اعزام به جبهه های جنگ در حال آماده باش هستند دیده می شوند.