زنده رود عشق دکتر احمد خاتون آبادی اصفهان را زندگی در کام نیست / جز به آب زنده رود آرام نیست زخم هایی کز جفا بر رود رفت / ناله شد از سینه ها چون رود رفت زردکوه اینک غمین در ماتم است / نونهالش بی سر و بی خاتم است اشک هاش از دیدگان بر خاک شد / ناله هایش تا همه افلاک شد ماه زین پس، بر سر هر بام نیست / هر کجا را بنگری جز دام نیست برگ سبز اینک میان بادها / دل ندارد تا کند فریادها می گساران را هوای جام نیست / بلبلان را نغمه اندر کام نیست باغ دیگر دلپریشانی نکرد / ماه دیگر پرتوافشانی نکرد آفتاب این جا میان یخ فسرد / ره به جایی جز هوای غم نبرد نیک دانم کاین جفا را چاره چیست / مرهم این سینه صدپاره چیست چرخ گردون را مگر تدبیر نیست؟! / در میان شهر آیا پیر نیست؟! تا بیافشاند پیامی بر دلی/ بذر دانایی درون محفلی؟! تا به حرف آیند شاخ و برگ خاک / نغمه ها سازند از هر ذره خاک؟! موسی ما را به ما در باز ده! / زنده رود عشق را آواز ده! قطره قطره آب در پیمانه کن / زلف شب را با طراوت شانه کن زاغ را با بلبلان هم خانه کن / شمع را عاشق بر این پروانه کن مستی مستان ببین و ناز کن / آسمان را نغمه زن، پر راز کن آسمان را با زمین هم ساز کن / عشق را پرواز ده، پرواز کن |