در خانه لطفی کرمان بوی زندگی نمیآید! رویا ملکی (راهنمای گردشگران در کرمان) قلم را به دست گرفته ام و صفحات سفید را پر میکنم از تاریخ شهرم؛ شهری که روزگاری مهد تمدنهای بزرگی بود که اکنون آثار بهجا ماندهاش در موزههای مختلف جهان بر روی چشم نگهداری میشود. شهرم رنجور و خسته است و نیاز به دستان پُر مهری دارد که او را نوازش کنند و کجاست آن دستان؟! در خانه نشسته ام، توی حوض ِ خانه پُر است از ماهیهای قرمز، و صدای پرندگان برفراز درخت پُر از سیب، طنینانداز است. خانه را آب و جارو کرده اند و بوی کاهگل مشامم را مینوازد. اهل خانه همگی در تکاپو هستند و پر از انرژی. خانهشان مجاور بازار شهر است، بازاری که اکنون طویلترین بازار مسقف است و صدای بازاریان با هزاران امید در دل، به گوش میرسد. گوشه ای از خانه نشسته ام و به اهل خانه نگاه می کنم. چه زیباست خانهشان، اتاقهایشان هر یک به سبکی و به رنگی. اتاقی که رو به رویم است پر از آینهکاری است. این آینه کاریها را جایی دیده ام.
کمی فکر می کنم و خانه لاریهای یزد از ذهنم می گذرد ... آری خانه لاریهای یزد همچون این خانه آینهکاری دارد. به اتاق زیر بادگیر می روم چقدر خنک است همانند تمام خانههای اعیانی کویری، تمام وجودم خنک می شود، گویی باد در من جریان دارد. به آسمان آبی نگاهی میاندازم و پرندگان را می بینم، ناگهان صدای کلاغی مرا از رویایم به واقعیت می کشاند ... دیگر از اهالی خانه خبری نیست. همه جا را کارتنهای خالی و زبالهها فراگرفته است. سقف را نگاه می کنم که پر از تارهای عنکبوت است و گوشه ای از آینه کاریها خراب شده است. با چند داربست مانع ریختن سقف شده اند. دیگر بوی زندگی نمی آید! عکسهای خانه لطفی از: مهران معظمی اینجا خانه لطفی در کرمان است. از لحاظ معماری با خانه لاریهای یزد یکسان است. تالار آینهای که در خانه لاریها چشم نوازی می کند، اینجا داد از محجوری میزند و تصویر مبهوت بازدیدکننده را در خود حبس مینماید! اما تفاوتهایش ....، تعارف را باید کنار گذاشت. سازمان میراث فرهنگی کرمان خانه لطفی را به فراموشی سپرده است. هم اکنون این خانه به زبالهدانی شباهت دارد! گویی بودجه این سازمان تنها هزینه سفر هنرمندان سینما میشود و یا مجریان تلویزیون برای جشنوارهها! آیا نمیتوان فکری به حال این آثار کرد، آثاری که صنعت گردشگری یزد بر پایه آنها میچرخد، گویی یزدیها بهتر از ما کرمانیها میدانند چهطور از آثارشان استفاده کنند. مشکل در چیست؟ آیا بودجه شهر ما در حد یزد و یا شهرهای دیگر نیست؟ و یا این که ما آثار تاریخی بیشتری داریم و بازسازی این خانهها برای ما سودی ندارد؟ چه کسی باید پاسخگو باشد؟ چه کسی باید برای میراث ما دل بسوزاند؟ وقتی که با جمعی از دوستانم «راهنمایان شهر کرمان» برای بازدید از بام بازار رفته بودیم به این خانه برخوردیم که برای بسیاری از ما اولین دیدارمان بود! خانه ای که میراث فرهنگی بهجای بهسازی و آماده سازیش برای علاقهمندان به هنر و فرهنگ این مرز و بوم، آن را به فراموشی سپرده است تا شاید به زودی این خانه هم مانند سایر خانههای قدیمی کرمان به خرابهای تبدیل شود و باز مسئولین بنشینند و حسرت بخورند و انگشت حیرت بر دهان نهند که چه شد که گردشگران یزد را به کرمان ترجیح داده اند! آرزویم این است که این خانه به دست معماری سپرده بشود که خانه را از نو پر از انرژی کند. بیایید در حفظ آثار تاریخی شهرمان از شهرهای دیگر عقب نمانیم و این را بدانیم که کار به عمل برآید به سخنرانی نیست. |