سروده ای از ادیب برومند

 

نجات آذربایجان

آزاد شدن آذربایجان از ننگ سلطه سید جعفر پیشه‌وری که با حمایت روسیه فکر تجزیه این استان را در سر می ‌پرواند، توفیقی عظیم برای ملت ایران و کاری مهم به‌منظور حفظ تمامیت کشور ایران بود. هنگامی که در آذر ماه 1325 خورشیدی، سپاهیان ایران برای آزاد کردن آذربایجان به آن سو لشکر کشیدند در حالی که موانع خارجی از طریق سیاست احمد قوام ( قوام‌السلطنه ) و اعتراض سازمان ملل متحد و برخی از کشورها از میان برخاسته بود، مردم دلیر و غیرتمند آذربایجان هم بر ضد پیشه‌وری قیام کردند و این حماسه را آفریدند. قصیده « نجات آذربایجان » سروده شاعر ملی استاد ادیب برومند که در همان زمان منتشر شد، ترجمانی از احساسات ملی ایرانیان درباره آذربایجان است. در آستانه 21 آذرماه « روز ملی نجات آذربایجان »، این سروده ملی در ادامه از نظرتان خواهد گذشت:


ســاقــیا لــبریز کن اکــنون کـه مـاه آذر اســت

ساغری زآن آب‌آذرگون ‌که ‌بس‌ جان پرور است

بــاده پــیش آور، کــه در آذر مــه فــرخنده فــال

ملک « آذربایجان » آسوده از شـور و شر است

هر که را امروز می ‌بینی ز غمخواران مــلک

شـاد و خندان است و او را حال، حالی دیگر است

بی ‌خلاف امروز از شـادی نمی‌گنجد به پـوسـت

هرکه را شور وطن، جوشنده در مغز سر است

خاصه « آذربایجانی » ساز عیش آرد به ‌چـنگ

چون‌ رها از چنگ ‌دزد و جانی و غارتگر است

شــکر ایــزد را کــه ایــن نـیکو دیـار دلـفروز

پــاک از لــوث وجـود خـائـن بـدگـوهـر است

***

شــرح قــتل و غــارت یــغماگـران بـی ‌وطـن

داســتانی دلــخراش و قصه‌ای حزن‌آور است

دسته‌ای دزد و مهاجر، فرقه‌ای پست و پــلـیـد

خواستار قـطع ایـن خرّم دیار از کـشور است

مـحفل مـردم کـشانِ غول‌ پـیکر، جــابــجای

بی ‌گـمان مـانـنـد زهـــرآلــوده کـام اژدر است

کوچه‌ها تاریک ‌و وحشت‌زای و آغشته به‌خون

خانه‌ها ویران و دهشت‌خیز و بی ‌بام و در است

ایــن هــمه زایـیده قـومـی ست بدخواه و عَنود

کش ‌گروهی‌ خائن و دزد و حرامی سرور است

قـائد بی ‌ننگ و عـارش، آشـنا را خـصم جـان

سرور بی ‌بند و بارش، اجـنبی را چـاکـر است

پـیشه‌اش درّنـده خــویی، دکّــه‌اش دام هــلاک

وآنگهی ‌در راست‌بازارِ خطا، « پیشه‌ور » است

دیـن او حـقد و حـسد، مـنـظور او کـین و عناد

کیش او زور و ستم، معبود او سیم و زر است

لشکر ایران به میدان تاخت اکنون وین گروه

هــمچو روبـاهـی گریـزان از بـرِ شیر نر است

تانک در صحرا به سان ابر می ‌بارد فــشنگ

توپ در هامون طنین‌انداز، همچون تندَر است

لاجرم زآن دودمان جیش «فدایی» هر که بود

جمله‌‌ زی ‌خارج گریزان ‌همچو دود از مجمر است

هــر خـیانت پــیشه را آخر چنین باشد سزای 

لعـن مــردم خــائـن بی‌آبرو را کیفر است

***

مــژده  ایـن نـصرت انـدر گوش یـاران دلـنواز

لیک در چشم حریفان، همچو نوک نشتر است

بــار دیــگر ثــابت آمــد کآسـمانی مــلک جـم

جـاودان در بـرج اســتقلال، تـابـان اختر است

بـار دیگر امتـحان شـد کـاین گرامی سرزمین

رو سـپید از آزمـایـش های چـرخ اخـضر است

آری آری رو سیاهی، فرعِ کافر مسلکی است

روسپید است آن که مستظهر به لطف داور است

ایـن هـمان ملـکی ست کَـاندر تـیره ادوار کـهن

در بُروجِ سروری، رخشنده مهر خاور است

عاقبت جبران کند ننگ شکستِ « داریوش »

گر زمانی رو به ‌رو با حمله « اسکندر » است

***

هــست « آذربـایـجـان » سـر مـنزل آزادگـان

مــهـر ایـران، گــرد آزادگــان را چــنبـر است

ایـن گـرامی خطّه ایران را برازنده سری ست

سـر، بـه هرجـا رو نـماید، هـم عنان پـیکر است

نـی شـگفـت آیـد گر ایران را بود خـدمت گزار

پــور صــاحـب دل همانا مام خود را یاور است

نـی عجـب باشد که گـردد گِـرد او پروانه‌سان

چـرخ انـدرکار گـه گَـردنده حولِ محور است

ایـن نه جای غم که باشد مـردمش ترکی زبان

« آری ‌آری همدلی از همزبانی خوش‌تر است »

نـام ایــران اهـل آنـجا را بــود نـقش ضــمـیر

این حـقـیقت مـر جهان را ثبت اندر دفتر است

بــاســـتانی  خـطّـه  زرخـــیزِ  آذربــایــجـان

تاجهان بوده‌ست و خواهد بود ایران ‌را سر است

روز عـیش و شـادمـانی هـمنوای مــیهن است

گاه سوگ و اشکباری، غمگسار کـشور است

کـامـران بــادا در آغــوش ســلامت مـلک جم

تـا پـسنـد خـاطـر شـاعـر، بـت سـیمین بَر است

خــشک بــادا ریـــشه عــمر خــیانت پروران

تـا بـه باغ و بوستان شاخ درختان را بر است

طـبع مـواجّـت « ادیـبا» بــس گهر زایی نمود

آفرین بر بـحر طبعی کاین چنین پهناور است