سرودها و ترانه های ایران زمین: ۱۰ ) آزادی

 

زبان ملت، غزل آزادی را سرود !

محمد فرخی یزدی، شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌‌خواه مشروطیت و یکی از نمادهای ایستادگی در برابر زورگویان و حاکمان خودکامه است. فرخی در نوروز سال 1288 خورشیدی در مراسم نوروزی که در دارالحکومه یزد برپاشده بود، سروده ای تند، خطاب به "ضیغم‌ الدوله ‌قشقایی" حاکم مستبد یزد خواند و همین کارش باعث شد که به فرمان ضیغم الدوله، دهانش را با نخ و سوزن دوختند و او را به زندان افکندند. این کار وحشیانه خشم مردم آزادی خواه یزد را برانگیخت و در حمایت از فرخی در تلگراف خانه یزد به تحصن و اعتراض پرداختند و کار به آنجا کشید که سرانجام ضیغم الدوله از حکومت یزد عزل شد. ایستادگی « شاعر آزادی » از سوی ملت ستوده شد و  « فرخی دهان دوخته » را « لسان الملة » یا « زبان ملت » لقب دادند. فرخی پس از رهایی از زندان، بازهم از پا ننشست و از یزد به تهران رفت و  به مبارزه ادامه داد. سروده های شورانگیز فرخی بر ضد خودکامگان در روزنامه های آزادی خواه تهران منتشر شد و شوری در مردم ایجاد کرد. فرخی پس از سال ها مبارزه آشکار و پنهان در داخل و خارج  از کشور، چندی پس از بازگشت به میهن دستگیر و زندانی شد و در سال1316 خورشیدی طی یک محاکمه فرمایشی به ۲۷ ماه زندان ‌محکوم شد و در دادگاه تجدیدنظر مدت زندان وی به سه سال افزایش یافت و سرانجام در سال 1318 خورشیدی پس از شکنجه و آزار فراوان در بیمارستان زندان درگذشت. از فرخی یزدی سروده های بسیاری در ستایش از آزادی به یادگار مانده است که یکی از زیباترین آن ها غزل « آزادی » است. محمدرضا لطفی در سال 1357 خورشیدی برای این غزل زیبا آهنگ ساخت که با صدای استاد شهرام ناظری اجرا شد. غزل آزادی، هفت بیت دارد اما در تصنیف آزادی با صدای استاد شهرام ناظری بیت های سوم و پنج و هفتم حذف شده اند. این تصنیف شورانگیز و به یادماندنی را می توانید از اینجا برگیرید و بشنوید و متن کامل « غزل آزادی » را در ادامه بخوانید: 


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی 

دست خود ز جان شستم از برای آزادی
 

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را 

می دوم به پای سر در قفای آزادی
 

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز 

حمله می کند دائم بر بنای آزادی
 

در محیط توفان زای ، ماهرانه در جنگ است 

ناخدای استبداد با خدای آزادی

 شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار 

چون بقای خود بیند در فنای آزادی
 

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین 

می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
 

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل 

دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی 

 

       

به زنجیر کشیدن و چوب زدن آزادی خواهان

      

دوختنِ دهان زبان ملت!

این نقاشی ها که بازگو کننده آن جنایات هستند در آن زمان با چاپ سنگی منتشر شدند