یادداشتی درباره شاهنامه ویراسته فریدون جنیدی

 

پاسخی دیگر از دوستداران شاهنامه فردوسی به هوچی گری های افراد متعصب ! 

پس از انتشار شاهنامه فردوسی نسخه ویراسته استاد فریدون جنیدی ، یکی دو نفر از افراد متعصب که هیچ نقد و نظر جدیدی را اگر مخالف باورهای کهنه آنان باشد برنمی تابند، کوشیدند تا با هوچی‌گری ارزش های کار فریدون جنیدی را در ویرایش شاهنامه زیر سوال ببرند و در این میان نیز بودند برخی افراد جویای نام که کوشیدند از این غافله جا نمانند و فرصت را برای عقده گشایی مناسب دیدند و به فریدون جنیدی تاختند. هرچند که نقد و نظر این افراد متعصب که به واسطه تعصب خود ناقدان خوبی به شمار نمی روند و معمولا هیچ نقدی را نیز به کار خود برنمی ‌تابند، ارزش پاسخ گویی نداشت اما بسیاری از دوستداران شاهنامه فردوسی که خود را در برابر ملت ایران و شناسنامه ملی ایرانیان متعهد می ‌دانند، برای آگاهی ‌رسانی به مردمی که شاهنامه را ستون استوار هویت ملی خود می ‌دانند، پاسخ هایی را به این افراد ناسزاگو منتشر نمودند. یکی از پاسخ هایی که به تازگی برای نشر در « ایران نامه » فرستاده شده، نوشتاری است زیر عنوان « کبکی سر به زیر برف فرو کرده » که پژوهشگر پرتلاش « شاهین پارسی » آن را نگاشته است. ایران نامه، از دریافت و انتشار همه دیدگاه ها در این مورد استقبال می کند و برای نشر دیدگاه افرادی که از آن ها در این نوشتار نام برده شده، اعلام آمادگی می کند. متن کامل پاسخ آقای شاهین پارسی چنین است:


                            

کبکی سر به زیر برف فرو کرده

به نام بزرگ دانای هستی‌بخش جهان

                                                                 آسمان روز از تیرماه سال 88 خورشیدی- خیامی

روز یکشنبه ( 7 تیر 88 خورشیدی- خیامی ) گفتاری با عنوان « واژه‌هایی که دیگر معنا ندارند» در روزنامة اعتماد ملی، صفحة فرهنگ – ادبیات منتشر شد که نوشته‌ای از استاد حسین شهیدی مازندرانی (بیژن) بود که به اشتباه نام نویسندة آن «فریدون جنیدی» ثبت شده بود.

در واکنش به این گفتار، ابوالفضل خطیبی گفتاری با عنوان « باز هم دربارة شاهنامة ویرایش فریدون جنیدی» در وبلاگ خویش منتشر کرد، برخی نکات در این گفتار شایستة تأمل است.

وی پس از اشاره به گفتار « واژه‌هایی که دیگر معنا ندارند » نوشته:

«... اما عجیب این است که نوشته آقای شهیدی هیچ ربطی به نقد من ندارد. فقط ارتباط این دو نوشته این است که یکی در رد شاهنامة آقای جنیدی است و دیگری در تأیید آن...».

می دانیم که، از دیرباز در فرهنگ ایرانی پاسخ دادن غیرمستقیم و کنایه‌آمیز جایگاه ویژه‌ای داشته است و هنوز کاربرد گسترده‌ای دارد، بعنوان نمونه وقتی فرهیخته‌ای صاحب کمالات با ناسزاگویی کس بدمنشی روبه‌رو می‌شود هرگز خود را در حد او پائین نمی‌آورد و پاسخی به گزافه‌گوییهایش نمی‌دهد، اگر چنین شخصی به پرسش گرفته شود که چرا در برابر ناسزاگویی هیچ نمی‌گوید، تنها پاسخش این است که: «پاسخ ابلهان خاموشی است» و یا هنگامی که فردی معتبر از سوی غرض‌ورزان متهم به ناشایستگی و نادرستی می‌شود، در پاسخ اتهامات برای اثبات اعتبار خویش، گفتاری از فردی سرشناس و معتبر دربارة خود بیان می‌کند تا غیرمستقیم به نادرستی و بی‌ارزشی سخنان متهم‌کننده پاسخ داده باشد بی‌آنکه وی را شایستة پاسخ گفتن به شمار آورد، دکتر فریدون جنیدی نیز از چنین شیوه‌ای بهره برده و پاسخ گفتار غرض‌ورزانه ابوالفضل خطیبی را با گفتارِ استاد شهیدی داده، گویا وی توان درک چنین پاسخی را نداشته است.

در ادامه، وی دربارة واژه « پچین‌کنندگان» که آنرا استاد شهیدی بکار برده‌اند، داخل کمانک نوشته‌اند: «... (اگر شما از این اصطلاح من‌درآوردی چیزی فهمیدید، من هم فهمیدم!)...»

اگر او پیش از چنین داوریهای شتابزده ای، تنها « پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه» را می‌خواند، در پانوشت رویه 59 با معنی واژه « پچین » آشنا می‌شد و گرفتار «نفهمیدن» نمی‌شد، «پچین» واژه‌ای من‌درآوردی که دکتر جنیدی یا استاد شهیدی ساخته باشند نیست، شگفتا که ابوالفضل خطیبی معنی و مفهوم چنین واژه‌هایی را نمی‌فهمد چراکه این واژه زیبای پهلوی در متنهای پهلوی بارها به کار رفته است، ایشان هم که خود را پهلوی‌دان به شمار میآورد، نبایستی چنین دچار «نفهمی» شود.

دکتر بهرام فره‌وشی در فرهنگ پهلوی – رویة 429 دربارة واژة «پَچین» یا «پَچِنْ» چنین نوشته‌اند:

«پَچِنْ (pačēn) pat-čagn : نسخه، نسخه بدل، کپیه، رونویس، سواد، المثنی.» همچنین در رویة 253: «هَمْ‌پَچِنْ hampačēn : نسخه دوم، کپیه، رونویس».

در ادامة گفتار خطیبی می‌خوانیم: «... احساس می‌کنم اگر دربارة برخی بدیهیات مربوط به زبان و ادب فارسی توضیح بیشتری دهم، به شعور خوانندة این نوشته توهین کرده‌ام، فقط به این دو نکته اشاره می‌کنم که زبان پهلوی و زبان فارسی به رغم همانندی، هم در حوزة واژه‌ها و هم در حوزة دستور تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند و منبع مستقیم شاهنامه، شاهنامة ابومنصوری به نثر فارسی بوده است نه متون پهلوی...».

نخست، ای کاش وی تهیدستی خود را به بهانة توهین نکردن به شعور خواننده پنهان نمی‌کرد و بیشتر دست خود را رو می‌کرد.

دو دیگر، وی که آشنایی با زبان پهلوی دارد و تا سال 1386 یکی از طراحان پرسشهای آزمون کارشناسی ارشد رشته فرهنگ و زبانهای باستانی بوده، چگونه میتواند چنین مقایسه‌ای بین زبانهای فارسی و پهلوی  بکند؟ این تفاوتهای اساسی از نظر ایشان چه چیزهایی هستند؟ دست‌کم منبع سخن خود را مشخص می‌کرد تا گفتارش اعتبار پیدا کند.

سه‌دیگر، تردیدی نیست که فردوسی براساس شاهنامة ابومنصوری که به نثر فارسی بوده، دست به کار سرایش شاهنامه زده است ولی نباید فراموش کرد که این شاهنامة منثور، ترجمه‌ای از متنهای پهلوی بوده است، در رویة 11 «پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه» چنین آمده است:

«... انوشه‌روان، ابومنصور محمد، پور عبدالرزاق، پور بابک خراسانی، فرمان به گردآوری شاهنامه داد. پیرانِ دانای ایرانی از چند شهر، در توس گرد آمدند:

از هرات؛ پیرِ خراسان «ماخ».

از توس؛ موبد شادان پور بُرزین.

از نیشابور؛ موبد ماهوی خورشید، پور بهرام.

از سیستان؛ موبد یزدان‌داد، پور شاپور.

و ابومنصور معمری وزیر فرهیختة وی، کار آن انجمن دانایان را سامان داد، و شاهنامه‌ای را که آنان از روی نسک‌های گونه‌گون از پهلوی، ترجمه کردند، در یک دفتر آرایش داد، و آن شاهنامه [که بجز از پیشگفتارش بزمان ما نرسیده است] با نام شاهنامة ابومنصوری، در ایران پراکنده شد...».

شاهنامة ابومنصوری همان ترجمه‌هایی بود که این چهار بزرگ پهلوی‌دان از متون پهلوی فراهم کرده بودند، آیا می‌توان تصور کرد که آن زمان کسانی که متنهای پهلوی را ترجمه کرده‌اند واژة «برنا» و «سترگ» یا واژه‌هایی از این دست را با معنای امروزین یا چند دهه یا سده پس از زمانشان به کار برده باشند؟ و آیا فردوسی می‌توانسته است واژه‌های اصیل ایرانی (پهلوی) که در زمانش همچنان کاربرد داشته است را به مفهومی جز معنایشان به پهلوی به کار ببرد؟

فراموش نکنیم تا سده‌ها پس از سقوط ساسانیان زبان پهلوی بر زبان مردمان روان بوده است و کتابهای بسیاری به این زبان نوشته می‌شد و حتی تا قرن هشتم زبان مردمان نقاطی از کشور پهلوی بوده است، در رویه های 103 و 104 کتاب نزهةالقلوب حمدالله مستوفی(به تصحیح دکتر سیاقی) که در قرن نهم میزیسته است، چنین میخوانیم:

«... حمدالله مستوفی قزوینی که در قرن نهم می‌زیسته دربارة زنجان و شهرزور و سهرورد چنین نوشته است: «زنجان از اقلیم چهارم طولش از... اردشیر بابکان ساخت و «شهین» خواند... مردم آنجا سنی شافعی مذهبند، و زبانشان پهلوی راست است و...» (نزهة القلوب - حمدالله مستوفی – ص103-104نشر حدیث امروز) و در رویة 55 کتاب فلسفه در ایران باستان، از محمدکاظم امام، چنین می‌خوانیم:«... در کتاب: «بلدان الخلافة الشرقیة» ضمن بیان اقلیم الجبال از شهر زنجان و نواحی آن یاد کرده گوید: زبان مردم زنجان تا قرن هشتم پهلوی بوده است... (بلدان الخلافة الشرقیة-ص 258)»

در ادامة بخش شبه نقد گفتار تازة ابوالفضل خطیبی، وی بخشی از نامه‌ای که به دکتر جلیل دوستخواه نوشته را آورده است که چنین آغاز می‌شود:

«... اینجانب از برخورد سنجیدة شما در برابر هوچی‌گری‌های برخی افراد متعصب که هیچ نقدی را برنمی‌تابند، سپاسگزارم، خود می‌دانید که کتابها به لحاظ نقد به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته کتابهایی که ارزش نقد را دارند و دستة دیگر کتابهایی که به سبب نادیده گرفته شدن اصول بدیهی ارزش نقد را ندارند. به نظر اینجانب شاهنامة ویرایش جنیدی بدان سبب که ویراستار اصول بدیهی ویرایش متن را کاملاً نادیده گرفته است، اصلاً ارزش نقد را ندارد، با این همه بنده که خود را در برابر ملت ایران و شناسنامة ملی ایرانیان متعهد می‌دانم و برای آگاهی‌رسانی به مردمی که شاهنامه را ستون استوار هویت ملی خود می‌دانند، نقد کوتاهی با عنوان «تصویری دیگر از شاهنامه» بر این ویرایش نوشتم...»

اینک پاسخ:

یک- سپاس یزدان را که شاهنامة فردوسی و ملت ایران چنین متعهدانی دارد.

دو- اگر ایشان به کتابهایی که دربارة نقد نوشته شده مراجعه نماید و با چهارچوب نقد علمی آشنا شود در می‌یابد که آنچه دربارة شاهنامة ویرایش دکتر جنیدی نوشته است نقد نیست بلکه پیش‌داوری غرض‌ورزانه‌ای است که هیچ ارزش پاسخگویی ندارد، ایشان نه تنها «روز را و شب را و هنوز را» تا ابد نیز در حسرت پاسخ خواهد ماند مگر اینکه تغییر رویه دهد و منصفانه و به درستی اقدام به نقد شاهنامة مزبور بکند که آن هم قطعاً پس از خواندن تمام آن مسیر است که ظاهراً ایشان وقت چنین کاری را ندارد و بیشتر ترجیح می‌دهد همانند دعانویسان سرگذر بر کتابها تفأل بزند و کارش را نقد به شمار آورد، بنگرید به پاسخی که وی به علی‌رضا حیدری داده و در آن نوشته است: «... می‌خواهی یکی از جلدها را دست بگیرم و باز کنم و هر صفحه‌ای که آمد، با هم بخوانیم؟ باشد، این هم جلد سوم، باز کردم، صفحة 440...»

سه- آیا همواره بایستی از شیوه‌های شناخته شده برای انجام کار بهره گرفته شود؟ پس نوآوری چه جایگاهی دارد؟ اگر همگان بخواهند در چهارچوبِ به گفتة آقای خطیبی «اصول بدیهی ویرایش» کار کنند آیا اشتباهات گذشتگان تصحیح خواهد شد؟ دانش؛ روندی رو به پیشرفت دارد و بایستی همواره شیوه‌های کارآمدتر که ما را زودتر و بهتر به هدف می‌رسانند جایگزین شیوه‌های پیشین گردد، تا کی می‌خواهیم از ایجاد تحرک فرهنگی-اجتماعی بهراسیم؟ آیا آنچه غربیان چهارچوب‌بندی کرده‌اند وحی الهی است که هیچ کس نباید از آن خارج شود؟

همچنین نوشته‌اند: «جالب اینجاست که ایشان بسیاری از بیتهای اصلی فردوسی را بی‌هیچ توضیحی جعلی دانسته‌اند و چون دلیلی برای جعلی بودن آنها نیافته‌اند، نوشته‌اند: «پیوسته به گفتار است» یا «پیوسته به رج پیشین» یا «پیوسته به رج پسین». یعنی بیت مورد نظر اشکالی ندارد ولی چون به بیتهای پیشین یا پسین یا بخش مربوطه که جعلی فرض شده، وابسته است، آن هم جعلی است...»

اگر وی تنها «پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه» را می‌خواند نمونه‌های بیشتری در بخش «سروده‌های زیبا در گفتار افزایندگان» (رویة 167 تا 171) برای پیش‌داوری نابخردانة خود به دست می‌آورد، او نمونه‌ای آورده از جلد چهارم رویة 414 و نوشته است:

«... بیت زیر (ج 4، ص 414) را الحاقی دانسته‌اند:

چو درویش نادان کند مهتری

به دیوانگی ماند این داوری

می‌دانید چرا؟ بخوانید: «سخن سخت زیبا و ژرف است، اما پیوسته به گفتار است.» یعنی چون پیش و پس این بیتِ سخت ژرف و زیبا الحاقی‌اند، پس چاره‌ای نیست که این بیت هم الحاقی باشد؛...».

اگر به رویة موردنظر و رویة پس از آن نگاه کنیم (رویه‌های 414 و 415) درمی‌یابیم که از 31 بیت تنها 3 بیت اصلی دانسته شده است، اگر این سه بیت را پشت سر هم بخوانیم و بقیه را حذف نماییم نه تنها نقصی بر سخن وارد نمی‌شود، بلکه با پیوستگی، سنجیدگی و گزیده‌گویی شایستة آفرینی روبه‌رو می‌شویم و درمی‌یابیم که اگر زیاده‌گویی افزایندگان به فردوسی نسبت داده شود چه جفایی بر خداوند سخن پارسی کرده‌ایم، بخوانید:

«چو بر تخت بنشست فرخ قباد
بیامد برِ تاجور، سوفزای
همه پارس او را شده چون رهی

کلاه بزرگی، بسر بر، نهاد
بدستوری بازگشتن بجای
همه بود جز نام شاهنشهی»

در این روایت ساده و زیبا و گزیدة تاریخی هیچ نیازی به سخن دیگری احساس نمی‌شود، ویراینده دلایلی برای افزوده دانستن دیگر ابیات ارائه کرده‌اند که تنها یک بیت از این 28 بیت، زیبا و بی‌نقص است که وی به همان در پیشگفتار (رویة 170) اشارة ویژه کرده‌اند، آیا تنها به دلیل وجود بیتی زیبا می‌توان گفتاری افزوده شده که باعث افزایش کمیتی سروده شده و هیچ کمکی به بیان واقعه تاریخی مورد نظر نمی‌کند را از فردوسی دانست؟ سه بیت فردوسی به درستی آنچه باید بیان می‌شد را بیان کرده است چه نیازی به زیاده‌گویی؟

اینکه گفته دربارة بسیاری ابیات دیگر هم تنها گفته شده که «بدآهنگ است»، «ناهماهنگ است»، «سست است»، «نادرخور است» نیز نشانة دیگری از ناآگاهی یا غرض ورزی وی به شمار می‌آید، کسی می‌تواند این نکات را درک کند که یا شاعر باشد، یا آنچنان با شعر انس داشته باشد که بتواند سنجیدگی، پیوستگی، استواری و برازندگی ابیات را تشخیص دهد، از شاعری چون فردوسی نمی‌توان انتظار داشت که در کنار ابیاتی که در اوج سنجیدگی، پیوستگی، استواری و برازندگی هستند ابیاتی معمولی یا نازیبا و نادرست از نظر فنی بسراید.

وی پس از این اظهار فضل دوباره به بهانة نامه‌نگاری به دکتر دوستخواه چنین آورده: «... بجز آقای علیرضا حیدری، آقای شاهین پارسی نیز که گویا از مریدان آقای جنیدی است...»

این اظهارنظر، نشان از عدم شناخت وی از روابطی است که در بنیاد نیشابور بین استاد فریدون جنیدی و دانشجویانش برقرار است، در بنیاد نیشابور رابطهء مراد و مریدی وجود ندارد، اگر برای یک بار هم ایشان گذرشان به این مرکز پژوهشی-آموزشی می‌افتاد دچار چنین سوءتفاهمی نمی‌شد. کسانی که با دکتر جنیدی و شیوه کارش آشنایی دارند؛ میدانند که وی همواره دانشجویانش را تشویق به پژوهش میکند و بیشتر از آنکه اطلاعات در اختیارشان بگذارد بدانها منبع معرفی مینماید تا بخوانند و یاد بگیرند و خود نتیجه‌گیری نمایند.

در ادامه خوانندگان نوشته‌اش را به خواندن گفتار نگارنده در وبلاگ http://acls.blogfa.com ارجاع داده و دوباره مدعی شده که نگارنده ایشان را «وابسته به محافل فراماسونری و برخی محافل دیگر» دانسته‌ام و به خواست (به گفته ایشان) «صاحب وبگاه» مزبور این بخش‌ها حذف شده‌اند.

1- در آن گفتار هرگز ابوالفضل خطیبی وابسته به محافل فراماسونری دانسته نشده است، ایشان خردتر از آن هستند که فراماسونرها درصدد جذبش باشند، آنها نخبگان دارای توان تأثیرگذاری بر جامعه در عرصه‌های گوناگون را جذب می‌کنند نه کسانی چون آقای خطیبی را (ظاهراً ایشان خود را بسیار دست بالا می‌گیرند)، وانگهی در آن گفتار آمده که از کسانی چون ایشان که در سیستم آموزشی بنیاد نهاده شده توسط فرامانوسرها تربیت شده‌اند نمی‌توان انتظاری جز همین رفتاری که دارند داشت، آیا این سخن به مفهوم فراماسونر دانستن وی است؟

2- این بخش از گفتار برخلاف ادعای وی در وبلاگ acls حذف نشده است، متن کامل گفتار مزبور در وبلاگ دکتر سپنتا (ایران‌نامه) منتشر شده است، علاقمندان می‌توانند دو متن را مقایسه کنند تا روشن گردد که چه بخشهایی حذف شده‌اند و دلیلش همانی است که صاحب وبلاگ تذکر داده است نه چیز دیگر.

در پایان گفتار نیز ابوالفضل خطیبی ساده‌لوحانه پرسیده است: «... راستی دوستان! سازمان فراماسونری هنوز فعالیت دارد؟...»

1- ظاهراً وی هیچ آشنایی با فراماسونری ندارد، کسانی که با این اهریمن هزارچهره آشنایی دارند می‌دانند که فراماسونرها تشکیلاتی به نام لژ دارند و تشکیلات آنها هرگز سازمان نامیده نمی‌شود، و هر لژی سازمانهای وابسته‌ای دارد که با ظاهری مردم‌پسند در عرصه‌های گوناگون فعالیت می‌کنند و به سختی می‌توان وابستگی آنها به لژهای فراماسونری را تشخیص داد.

در دوران معاصر «اصول بدیهی ویرایش» که آقای خطیبی سنگش را به سینه می‌زند توسط فراماسونرها پی‌ریزی شده است، انجمن آثار ملی که برای تشکیلش در دورة احمدشاه قاجار تلاش شد و ناکام ماند در دورة رضاشاه پهلوی تشکیل گردید که تمام اعضای آن فراماسونر بودند، از جمله حسین علاء، ذکاءالملک فروغی و... بزرگترین کار این انجمن ساختن آرامگاهی برای فردوسی و برگزاری جشن هزارة فردوسی بود که در توس برگزار شد.

در طول حکومت رضاشاه، دو کس دربارة فردوسی بسیار فعالیت کردند. نخست فروغی و دوم ارباب کیخسرو شاهرخ که هر دو از فراماسونرهای سرشناس هستند، همینها بودند که پژوهش دربارة شاهنامه را در چهارچوبی قرار دادند که اسرار سخن فردوسی که بازگوکنندة ویژگیهای غرورآفرین آئین و فرهنگ و تمدن ایران باستان است آشکار نگردد، همان چهارچوبی که، امروز ابوالفضل خطیبی و کسانی چون او سرسختانه مدافعش هستند.

2- اگر ایشان ذره‌ای دل و جرأت داشته باشند و اندکی دربارة آیت‌اله م.ک، عملکرد و وابستگیهایش و همچنین چرایی ارائه لایحة قانونی شدن فعالیت فراماسونرها به مجلس از سوی دولت س.م.خ تحقیق کند درمی‌یابد که فراماسونرها در ایران امروز بیش از هر زمان دیگری فعالیت دارند.

3- اگر خطاب «دوستان» همراه با علامت تعجب وی به نگارنده نیز بوده است، باید بداند که نگاره دوست خطاب شدن از سوی کسانی چون آقای خطیبی را ننگ دانسته و آنرا دشنامی زشت به شمار می‌آورم و امیدوارم هرگز تکرار نشود.

شاهین پارسی(خیام روز از تیرماه سال 88 خورشیدی - خیامی)