قوم بختیاری سروده شاعر ملی استاد ادیب برومند درود باد زِ من ایلِ بختیاری را / خجسته مردمِ ایران پرستِ کاری را درود باد به قومی که در حوادثِ دهر / به دستِ هموطنان داد، دستِ یاری را به روزِ معرکه بنشست بر سمندِ مراد / نمود تازه، کهن رسمِ شهسواری را به روزِ حادثه برخاست همچو شیرِ ژیان / فزود سُلطه ی سلطانِ بیشه زاری را زِ بهرِ پاسِ وطن روزِ گیر و دارِ نبرد / نَبُرد ره به گریز و شکست، خواری را دلاورانه به پاخاست روزِ حادثهخیز / گرفت قلّه ی تسخیرِکوهساری را به یک دو حمله برون راند از سوادِ وطن / به نورِ همت و ایمان گروهِ تاری را به نامِ مادرِ میهن نمود سینه سپر / به دوش بُرد گران بارِ جانسپاری را در اوجِ غیرت و همّت زِ سربلندی و ناز / به سنگ زد سرِ تسلیم و شرمساری را زِ خونِ غیرتِ ملّی که در رگش جاری ست / زِ چهرِ مامِ وطن کرد، رخنگاری را چه طرفه منظره ها بینی از نبردِ حیات / چو نیک درنگری کوچِ خانواری را به کوچ های زمستانی و بهاری برد / چه رنج ها که نفرسود بُردباری را دوان دوان پیِ احشام و بانگِ زنگله ها / بود مصاحبِ وی گَردشِ صحاری را گهی رَوَد به فراز و گهی فتد به نشیب / به پای، رُفته گذرگاهِ خار زاری را به کوچگاه روانست و نی به لب گهگاه / کند به زمزمه ای شکرِ ذاتِ باری را بود به دوشِ زنان بار و کودک و اسباب / نشان دهنده به شو رسمِ دستیاری را به راهِ نهضتِ مشروطه قد علم کردند / به جبر، چیره نمودند اختیاری را زدند تیشه به بیخِ درختِ استبداد / به شاهِ مستبد افزوده رنجِ خواری را به راهِ خدمتِ آزادگی و آزادی / گرفته دامنِ توفیق و کامگاری را هزار گونه ملامت نثارِ شه کردند / همان به خلوتِ بیگانگان حصاری را سرانِ ایل نمودند در چنین ایام / زِ خویش همت و عزم و خردمداری را «ادیب» از سرِ کلکِ حماسهسازِ وطن نمود منزلتِ ایلِ بختیاری را |