ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

دیداری از ابیانه

                      

دیداری از ابیانه

یادداشت ها و نگاره ها از شاهین سپنتا

روستای سرخ فام ابیانه در ۴۰ کیلومتری شمال غربی نطنز در استان اصفهان و در دامنه کوه کرکس ، دریچه ای است به روی تاریخ و فرهنگ و هنر مردمان این سرزمین کهنسال . ابیانه را نه می توان در این چند سطر توصیف کرد و نه می توان از روزنه تنگ لنز دوربین به تصویر کشید.

برای « دیدن » ابیانه باید این درهای بسته را به روی خود بگشایی . باید هنگام وارد شدن به خانه هایش سرت را خم کنی و کمی زیر تاق های چوبی خانه هایش پای سخن پیرزنان و پیرمردانش بنشینی تا از لابه لای درددل هایشان ناگفته های زندگی مردم این سامان را بشنوی . باید در کوچه پس کوچه های ابیانه قدم بزنی و به هر پستو و آب انبار و زیارتگاه و نیاشگاه سرک بکشی تا بتوانی نادیده های فرهنگ مردم این سامان را ببینی. اگر می خواهی این « رویای شرقی » را با همه زیبایی هایش ببینی ، باید بگذاری آب باران که از ناودان های قدیمی اش شُر شُر به پایین می ریزد تو را خیس کند. باید بگذاری گونه های خیست با وزش نسیم کوهستان گُل بیاندازد . باید « خاکی بشوی » و بگذاری تا مچ پا در خاک خیس و سرخ و چسبناکش فرو بروی . باید برای سیراب شدن از راه پله های تاریک آب انبارهایش پایین بروی و  کاسه دستانت را از آب گوارای برف و باران پر کنی و جرعه ای بنوشی و به ایزد بانوی آب ها درودی بفرستی.

خانه های ابیانه را پله پله روی هم ساخته اند ، توگویی می خواسته اند آدمی را پله پله از خاک تا افلاک بالا ببرند. تن پوش های مردم ابیانه هنوز مُد عوض نکرده اند .هیچ کس نتوانست کلاه دیگری بر سر این مردم بگذارد و هنوز هم همان کلاه های نمدین و چارقد های گُل گُلی را می توان بر سر پیرمردان و پیرزنان ابیانه دید. هنوز هم پرقدرت ترین زیباترین و گران بهاترین وسیله نقلیه در کوچه پس کوچه های ابیانه همان چارپای دراز گوش و سخت کوش است.

بیایید با هم در کوچه های باریک و پیچ پیچ ابیانه قدم بزنیم :

 

                        

هنوز یکی از کوبه های قدیمی را بر روی این در پیر می توان دید. لولا ها زنگ زده اند اما در را هنوز می توان بست و می توان گشود. شاید اگر گروه های زیادی از جوانان این سامان به برون مرز کوچ نمی کردند امروز این در هنوز باز بود و مردی یا زنی داشت  گرد و خاکش را می زدود. شاید دزدان اشیاء عتیقه به خود اجازه نمی دادند تا کوبه هایش را شبانه بدزدند و در بازار عتیقه فروشان اصفهان و تهران و کشورهای عربی خلیج فارس مفت بفروشند. هنوز راه درازی در پیش داریم بیایید کمی روی سکوهای این درگاه در کنار این مادر ابیانه ای بنشینیم.

اکنون شاید هنگام آن باشد که بیشتر در کوچه های ابیانه قدم بزنیم. شاید کسی در انتهای آن دالان چشم به راه من و تو باشد. آن بالا را نگاه کن شاید کسی از پشت آن پنجره دارد به من و تو نگاه می کند. کسی چه می داند او کیست؟! درست است که این روز ها در کوچه ها و پشت این درها و پنجره ها بیشتر پیرزنان و پیرمردان را می توان دید اما شاید روزگاری از پشت همین پنجره یک پسربچه بازیگوش یا یک دختر دَم بخت یا یک زن خانه دار در حالی که کودکش را به پشتش بسته و برایش لالایی می خواند ، دزدکی به بیرون نگاه می کرد و وقتی نگاهش به نگاه رهگذری دوخته می شد با شرم و به آرامی پرده را می انداخت و می رفت.

نگفتم شاید در آخر آن دالان کسی منتظر من و تو باشد! آن پیرزن را ببین ! نشسته تا من و تو برویم سرکه سیب و برگه سیب و عروسک و بازیچه و اسفند دانه از او بخریم. او هم مثل خیلی از پیرزن های قدیمی اینجا زیاد دلش نمی خواهد که هر گردشگری از گرد راه می رسد از او عکس بگیرد و توی مجله ها و کتاب ها و تارنماها به نمایش بگذارد. اما مهمان نوازی اش مانع از آن می شود تا خواهش من را برای عکس برداری رد کند . او لبخند همیشگی اش را بر لب دارد و زیر لب با من شوخی می کند و می گوید زودتر عکست را بگیر و برو تا همه مردم برای عکس گرفتن نریختند اینجا !

بیا برای سپاس از این همه مهربانی او هم که شده ، یک بطری سرکه سیب و یک بسته سیب خشک از او بخریم . می گوید خوردنش خیلی مفید است ، آدم را لاغر می کند و از سرماخوردگی پیشگیری می کند.

آن سوتر را نگاه کن ، همان چارپای سخت کوش و سربه زیر دارد از راه می رسد. به راستی در این کوچه های باریک و شیب دار خیلی به درد می خورد. شاید اجداد او نسل ها یاری رسان مردمان اینجا بوده اند و امروز او نیز هر باری را که بر روی دوشش بگذارند می برد و صدایش هم در نمی آید. شاید حداقل حُسن این مَرکب بی ادعا این باشد که هوا را آلوده نمی کند و کارت هوشمند سوخت هم نمی خواهد !  

                         

 آن سوی کوچه ، آن خانه دو طبقه را می بینی؟ آن خانه زمانی برای خودش یکی از اعیان نشین ترین خانه های ابیانه بوده. آنجا زمانی برای خودش برو بیایی داشته. چه میهمانی ها که در این خانه داده اند و چه آدم های سرشناسی که به این خانه آمده اند. با این همه قدمت مثل مردم صبور اینجا ، هنوز هم پابرجاست.

این سوی کوچه را هم نگاه کن ! خانه ای دیگر اما با پنجره های بسته ! چرا هیچ کس پشت این پنجره ها نیست !؟ چرا هیچ کس نمی خواهد نور آفتاب از این پنجره ها به داخل خانه بتابد؟! آیا درون خانه کسی هست ؟! این خانه هم مثل خیلی از خانه ها یک کوبه دارد. خدا پدرشان را بیامرزد که همین یک کوبه را هم نکنده اند. بیا در بزنیم و به داخل برویم.

در را می کوبم اما کسی در را باز نمی کند. آیا این خانه خالی است؟! سرزمین مادری و خانه پدری را رها کره اند و کجا رفته اند؟! آیا در همین کشور نمی شد کار کرد و درس خواند و درس داد و زندگی کرد و پژوهش کرد ؟! آیا همه این ها که خود را در گوشه ای از دنیا تبعید کرده اند مشکل سیاسی داشته اند و از دست تعقیب دولتی ها گریخته اند ؟! چگونه است که این خانه پدری را رها می کنند و می روند و در یک جای دور از وطن می نشینند و از کیلومتر ها دورتر برای این خانه پدری دل می سوزانند؟! چرا نمی آیند پنجره های این خانه را بگشایند؟!

آتشکده اینجا که « هارپاک » نام دارد ، سالهاست خاموش شده است.  اما پیرمرد مسجدی هر روز کف مسجد را آب و جارو می کند و در را به روی نمازخوانان می گشاید. من هم به داخل می روم تا کمی با خودم و خدای خودم خلوت کنم. سوی پرستش من نور است کوه و درخت و شکوفه های زیبای بهاری ابیانه و صدای راز و نیاز من در زمزمه نسیم صیحگاهی آنجا گم می شود. از فراز ایوان این مسجد قدیمی بیا با اهورای ایران نجوا کنیم و با هم برای این سرزمین کهنسال و مردمش دعا کنیم . شاید ...

 

        

 

آنجا را نگاه کن ! آن پنجره هنوز باز باز است ! آن مادر را نگاه کن دارد برای کودکش داستان می خواند. آن شمع روشن را کنار دستش ببین ! چراغ خانه آن ها هنوز روشن است! فکر می کنی آن مادر چه داستانی را دارد برای کودکش می خواند؟! هری پاتر می خواند یا مرد عنکبوتی یا آلیس در سرزمین عجایب یا سیندرلا یا تن تن و میلو !؟ ای کاش از جایی داستان های زندگی آرش و کاوه و رستم و بابک و آریوبرزن و کورش و آرتمیس و سیاوش به دستش می رسید و این ها را برای کودکش می خواند. کسی چه می داند شاید هم همین داستان ها را بخواند ! بیا برویم و خلوتشان را به هم نزنیم.

         

خسته شدی؟ تشنه ای ؟ آن آب انبار که می گفتم همین جاست. اگر نمی ترسی بیا از این پله ها پایین برویم و چند جرعه آب بنوشیم . تاق ورودی این آب انبار را ببین چقدر زیباست. آن دوردست ها روی آن کوه ها را ببین ، پُر از برف است. این آب انبار همیشه آب خواهد داشت و مردم اینجا اگر اینجا می ماندند ، هیچ گاه تشنه نمی ماندند.  

                           

 ایوان آن خانه را می بینی ؟ آن سازه چوبی که آنجاست نشان می دهد که در اینجا هم در محرم به یاد شهدای کربلا مراسم نخل گردانی دارند. برخی پژوهشگران می گویند که ریشه این آیین بر می گردد به استوره سیاوش و سوگواری برای او . هرچه که هست امروز خیلی ها به اینجا می‌آیند تا این آیین را ببینند.

این کوچه کمی پهن تر از بقیه است. اینجا خودرو ها را هم راه می دهند. یکی به بالا می رود و یکی به پایین. یکی سنتی و یکی مدرن. یکی پر شتاب و یکی کم شتاب. من هر دو را در کنار هم و هر یک را در جای خود می پسندم . شما چطور ؟

دبستان دانشوری ابیانه امسال 60 ساله شد ، اما افسوس که درش بسته است و دیگر از آن هیاهوی کودکانه در آن خبری نیست. تنها کاری که برای این دبستان کرده اند این است که نامش را عوض کرده اند و نام یکی از شهدای عزیز ابیانه را که برای پاسداشت مرزهای این کهن بوم و بر جان سپرده بر رویش گذاشتند. زنده نگهداشتن یاد و نام آنانی که در راه میهن جان سپردند خیلی زیباست اما بهتر بود این کار زیبا را به روشی زیباتر انجام می دادند نه این که این نام پر افتخار را بر روی یک دبستان 60 ساله بگذارند. من مطمئنم اگر امروز شهید خلیلی هم زنده بود و از او می پرسیدیم در کدام دبستان درس خواندی می گفت : « دبستان دانشوری ابیانه » .

همین کار را با اردوگاه مختلط دانش آموزی ابیانه هم انجام داده اند و نامش را گذاشته اند «اردوگاه شهید قربانزاده ابیانه». اما شوربختانه متروک و ویران رهایش کرده اند. شیشه ها شکسته. روی دیوارهایش شعارهای سیاسی - مذهبی نوشته اند . کاشیکاری سردرش را سوزانده اند و رهایش کرده اند و رفته اند . با خودم گفتم آیا دعوا تنها سر یک نام بود ؟ با هر نامی این ساختمان می توانست به محلی برای استراحت گردشگران ابیانه تبدیل شود. ای کاش می آموختند که سازندگی به معنی تعویض نامِ ساخته دست دیگران نیست. تو بساز و نامی را که دوست‌داری بر آن بگذار، اما ویران نکن.

حق دارید باور نکنید. کمی از نزدیک تر نگاه کنید :

ای وای این در هنوز بسته است . انگار سال هاست که بسته است. آیا کسی به این خانه خواهد آمد ؟ آیا باز صدای مردان و زنان و کودکان ابیانه ای در این خانه طنین انداز خواهد شد؟ من هنوز صدای آن درودگری را که این تخته ها را برش داده می شنوم. چه هنری داشته آن استادکاری که این در زیبا را ساخته است . دستش درد نکند . خودش که نیست اما ای کاش نوادگانش بودند و ما لذت دیدن و باز و بسته کردن این در زیبا را با هم تقسیم می کردیم.

اگر از من بپرسید که زیبا ترین و ماندگارترین جلوه ای که در ابیانه دیدم و گویا ترین عکسی که گرفتم چه بود ؟ من این درخت پیر را به شما نشان می دهم که بریده شده و زخم زمان بر پیکرش نشسته اما از کنارش پاجوش های جوان را می شود دید که سبز شده اند و دارند رشد می کنند  تا درختی سرسبز و تنومند شوند. این صحنه زیبا من را به یاد فرهنگ و تاریخ این ملت کهنسال می اندازد ، حتا اگر هزاران زخم بر پیکرش بزنند ، چون ریشه هایش در این خاک است باز هم سبز خواهد شد. شاید بهترین ارمغانی که من با خودم از ابیانه آوردم همین نکته باشد. ریشه را فراموش نکنیم تا دوباره سبز شویم .

شاید اگر زنده یاد فریدون مشیری امروز بود با هم این بخش از سروده اش را زمزمه می کردیم :

 

... من اینجا ریشه در خاکم.

من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم.

من اینجا تا نفس باقیست می مانم.

من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم !

امید روشنایی گرچه دراین تیرگی ها نیست ،

من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم.

من اینجا روزی آخر از دل این خاک ، با دست تهی

                                                   گل بر می افشانم.

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه ، چون خورشید

سرود فتح می خوانم ،

                        و می دانم تو روزی باز خواهی گشت .  

 

تقویم ایران توسط آماتورها استخراج می شود

 

گفت و گو با دکتر ایرج ملک پور استاد نجوم دانشگاه تهران :

 

تقویم ایران توسط آماتورها استخراج می شود

 

                                                                      گفت و گو : شاهین سپنتا

 

                       

 

در پی انتشار خبرهای مربوط به بازنشستگی اجباری و یا اخراج برخی از استادان دانشگاه ها ، گزارش هایی نیز درباره اخراج شما از دانشگاه تهران و مرکز تقویم منتشر شده است. آیا این گزارش ها را تائید می کنید ؟

باید اطلاع دهم که من از دانشگاه اخراج نشده ام . من را از کارهای مربوط به تقویم که در 25 سال گذشته به آن مشغول بودم کنار گذاشتند.

 

به چه دلیل ؟

خودم هم خبر ندارم و دلیلش را به من نگفتند . در تابستان سال 1381 هنگامی که آقای دکتر عبدالرحیم جواهریان رئیس موسسه ژئوفیزیک بودند نامه ای به تاریخ 3/ 5/ 81 به من نوشتند که در آن آمده بود که تقویم هایی که من استخراج می کنم با واقعیت انطباق ندارد و برای همین من را کنار می گذارند و بر همین پایه وزارت ارشاد هم اعلام کرد که از استخراجات من برای تقویم استفاده نشود. در هر حال از سال 1382 تقویم رسمی کشور بدون نام ملک پور و توسط آماتورها استخراج می شود.

 

شما دلیل این سخنان را جویا نشدید ؟

ایشان گفتند که خودشان به این نتیجه رسیده اند و هیچ دلیلی ارائه ندادند در حالی که این کار باید با ارائه مدارک و اسناد انجام می شد .

 

مدیریت فعلی چه دیدگاهی دارد ؟

الان هم که آقای دکتر مجید نبی بیدهندی مدیر آن موسسه هستند همان شیوه ای را که رئیس قبلی داشت درپیش گرفته است.

 

شایع شده است که دلیل این کار به خاطر اختلافاتی بر سر رویت هلال ماه های قمری بوده ، آیا این موضوع صحت دارد؟

خیر. اختلافی در این مورد نبوده. اما متاسفانه افرادی که کار رویت هلال ماه را برعهده گرفته اند در این مورد تخصصی ندارند . درضمن اگر شما به همین تقویم قمری که استخراج می کنند نگاه کنید می بینید دقت آن زیاد نیست. پیش از سال 1381 این مورد با نظر من مننتشر می شد.

البته شایعات زیادی درست کردند که هیچ کدام درست نیست . در جایی شنیدم که شایع کرده بودند که من مسلمان نیستم اما گویا من را با آقای ملک پور که قبلا نماینده زرتشتیان در مجلس بوده اشتباه گرفته بودند ، بدون این که به فتوکپی شناسنامه من که در پرونده استخدامی من بوده مراجعه کنند. یکی دیگر از اتهاماتی که شنیدم به من زده اند این بود که از پیروان یکی از ادیانی هستم که در ایران اجازه فعالیت ندارد ، در حالی که من مسلمانم و نام پدرم عبداله و نام مادرم زهراست و زادگاهم شهر آمل است و از سال 1355 به دانشگاه تهران آمدم و در فرم استخدامی که در آن زمان پرکردم ، دینم را نوشته ام. در ضمن چند نسل است که خاندان ما متولی امام حسین هستند.

 

شنیده می شود که پس از کنار گذاشتن شما از مرکز تقویم برخی افراد می کوشند تا خود را وارد این مرکز نمایند و حتا دست به استخراج تقویم هم زده اند. شما وضعیت استخراج تقویم را در حال حاضر چگونه ارزیابی می کنید ؟

 باید دید این افراد که ادعاهایی در این مورد دارند تا چه حد در این کار صلاحیت دارند و بهترین اثری که در این مورد منتشر کرده اند چیست و چه کار علمی انجام داده اند.

 

شما از چه زمانی کار استخراج تقویم را در موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران برعهده گرفتید و چه کارهایی را در این مرکز انجام داده اید ؟

در سال 1379 در پاسخ نامه من به هیات دولت که خواسته بودم نگذارید این وضعیت نابسامان در استخراج تقویم ادامه یابد ، بر اساس مصوبه هیات دولت از من خواسته شد با توجه به این که بیش از دو دهه در آن مرکز فعالیت داشته ام کار استخراج تقویم را هم به طور رسمی برعهده بگیرم.

علاوه بر استخراج تقویم ایران ، من تقویم مالدیو  ، سریلانکا ، برمه  و برونئی را هم به در خواست این کشورها تنظیم می کردم  و از طریق وزارت خارجه برایشان می فرستادم. اگر حمل بر خودستایی نشود ، من در سال 1371 که به فرانسه رفته بودم ارتش فرانسه برای تنظیم تقویم اوقات شرعی سربازان مسلمانش از من کمک گرفت و حتا یادم هست هنگامی که از کانال یک آنجا رفته بودند تا مصاحبه ای با مرکز نجوم انجام دهند آن ها گفته بودند که خوشبختانه ملک پور در خاک فرانسه است و تا هست بروید با او مصاحبه کنید.

 

    

 

از شما کتاب ها و مقالات گوناگونی در زمینه تقویم منتشر شده است . ضمن توضیحی کوتاه در مورد برخی از این آثار، بفرمایید که چه کارهای تازه ای از شما منتشر خواهد شد ؟

 دو کتاب « تقویم هجری شمسی » و « تقویم هجری قمری » را که انتشارات دانش نگار منتشر کرده ، حتما دیده اید . علاوه بر این یک « تقویم 5000 ساله هجری شمسی » نوشتم که در آن وقایع تاریخ ایران را به هجری شمسی تبدیل کردم ( از 3500 سال قبل از هجرت تا 1500 هجری شمسی ). همچنین 14 جلد تقویم که 30 سال برای نگارش آن زحمت کشیدم به نام « روز شمار تاریخی ستایش » که به زودی توسط انتشارات ستایش منتشر خواهد شد و در آن کتاب ، از سال 60 قبل از هجرت تا سال 1450 هجری شمسی ، همه مناسبت ها به تاریخ های هجری شمسی ، هجری قمری و میلادی قابل تبدیل هستند. براساس مطالعاتی که انجام دادم تاریخ واقعی عاشورا شنبه 20 مهر سال 59 هجری شمسی است و غدیرخم واقعی دوشنبه 28 اسفندماه سال 10 هجری شمسی اتفاق افتاده  است . من همچنین مطالعاتی در زمینه تاریخ دقیق تولد پیامبر اسلام در دست داشتم و متاسفانه به همین خاطر شنیدم که به من اتهاماتی را وارد کردند که می خواهد تقویم هجری قمری را کنار بگذارد در حالی که همه ما می دانیم 60 درصد مناسبت های تقویمی ما به هجری قمری است  و ما نمی توانیم  این تقویم را کنار بگذاریم ولی در هر حال همین اتهامات باعث شد که من روی این موضوع کمتر کار کنم.

اما با همه این اتهامات من دیدم که مطالعات خارجی ها روی تقویم قمری مسلمانان خیلی سطحی است و این نشان می داد که آن ها شناخت درستی از این تقویم ندارند به همین خاطر در مقاله ای با عنوان « قواعد اساسی تقویم قمری مسلمانان » که در نشریه نشر دانش تا دو هفته دیگر چاپ می شود ، ویژگی های تقویم قمری را بر اساس قواعد آن بازگو کرده ام .

 

با سپاس از شما برای شرکت در این گفت و گو .  

مهرگان جشن مهر و پیمان

 

گفت و گوی ویژه با دکتر اردشیر خورشیدیان :

 

مهرگان

جشن مهر و پیمان

 

گفت و گو : شاهین سپنتا

 

روز مهر  و  ماه مهر  و  جشن فرخ مهرگان

مهر  بیفزا ، ای  نگار  ماه چهر  مهربان

 

مهربانی کن  به  جشن مهرگان  و  روز مهر

مهربانی کن  به  روز مهر  و جشن مهرگان

                                                                    مسعود سعد سلمان 

 

در آستانه جشن مهرگان با خبر شدم که « انجمن کنکاش موبدان » با تاکید بر این که روز مهر از ماه مهر ( جشن مهرگان ) به عنوان « روز عشق و وفاداری به عهد و پیمان » در فرهنگ ایرانی شناخته می شود ،گرامی داشتِ این جشن زیبا را به عنوان جشن مهرورزی از سوی ایرانیان به جای والنتاین که منحصر به علائق سطحی و ظاهری است ، تائید نموده است.

از این روی گفت و گویی داشتم با موبد دکتر اردشیر خورشیدیان رئیس ارجمند انجمن کنکاش موبدان تا از سخنان روشنگر ایشان در این مورد بیشتر بهره مند شویم :

 

                                            

                                              

 

- لطفا کمی به مفهوم مهر در اوستا و جلوه های مهرورزی در زندگی انسان بپردازید.

واژه مهر یک واژه بسیار پر مفهومی است .در حالی که معنای عامیانه آن تنها به محبت محدود می شود ولی در اوستا و به ویژه در مهریشت می بینیم که مهر مفهوم گسترده تری دارد .در باور زرتشتی خداوند « اهورا مزدا » یا « ابَردانا » ست و هر چه آفریده گوهر است و هیچ چیز در جهان در نفس خود بد نیست ، یعنی بد مطلق نباشد در جهان. این دیدگاهی است که اشو زرتشت گسترش داد و گفت که پس از این که انسان به وجود آمد به خاطر برخوردار شدن از دو گوهر بسیار والا که یکی خرد است یا « منه » و دومی « دئنه » است یا وجدان یا دین ، جهان از دیدگاه انسان معنی پیدا نمود و تا پیش از پدید آمدن انسان مفاهیم نیکی و بدی وجود نداشت. انسان می تواند « من »  خود را تغییر دهد و به طرف « هومن » و یا « سپنته مئینو » برود و یا به طرف بدی برود و بشود « دژمن » یا دشمن و یا بدتر شود و « اکمن » بشود یعنی خیلی بدمنش بشود و همین طور اگر خیلی بدتر شد به « انگره مئینو » تبدیل می شود.

پس هرچه که خداوند در وجود ما آفریده « گوهر » است یعنی نه نیک است نه بد است و ما می توانیم از این گوهر به هر شکل که مایلیم استفاده کنیم و این آزادی عمل را خداوند به ما داده که از « گوهر » استفاده کنیم . می فرماید : همان که انسان آفریده شد به او آزادی بخشیده شد تا هرکس بنا به اراده خویش رفتار نماید.

پس در وجود ما دو دسته صفت هست که هر دو دسته اهورایی هستند و هر دو گوهر هستند. ما کین داریم ، خشم داریم ، آز داریم  ، و ده ها صفت دیگر که اگر چه اهورایی هستند و خداوند به ما داده ولی اگر به اندازه و بجا استفاده کنیم ، بسیار خوب است و این صفات را باید در درونمان مهار کنیم و بزرگ نکنیم تا « دیو » نشوند ، اما نباید آن ها را کشت. در برابر این صفات ، صفات ایزدی هستند همچون نیک اندیشی و مهر و راستی و غیره که باید این ها را هر چه بیشتر در درون خود تقویت کنیم و با آن ها زندگی کنیم. بنابراین ایزدان و دیوان پیوسته در درون و برون ما در جنگ هستند که متاسفانه بعدها برخی آن را به دوگانه پرستی تعبیر کردند در حالی که این دوگانگی در اندیشه و گفتار و کردار ما وجود دارد و ما داریم با آن ها زندگی می کنیم.

موبدان بعدها نام این ایزدان را بر سی روز ماه گذاردند. یکی از این بزرگ ترین ایزدان یا ستودنی ها ایزد مهر است و بسیار خوب است که این ایزد را در درون خود پر و بال دهیم. مهر در اوستا علاوه بر این که محبت و عشق معنی می دهد به این گونه تعبیر شده است که دارای بیور چشم و بیور گوش است ( بیور یعنی "بدونِ وَر " یا بی نهایت ) و به این مفهوم است که مهر در درونمان بی نهایت چشم و گوش دارد تا با هوشیاری مواظب خودمان و خانوده و وطن و هم وطنان و همه مردم دنیا باشیم و حتا گیاهان و حیوانات دنیا را هم دوست داشته باشیم. با مهر می توان جهانی را پرمهر نمود چون بر بنیان اوستا مهر در درون شما محدود نیست و دارای دشت های فراخ است.در اوستا پیوسته گفته شده است که مهر باید با پیمان همراه باشد و چنان که از مهریشت بر می آید یک بهدین باید افزون بر مهر پیمان دار هم باشد و بر پیمان خود پایبند باشد و مهری که بر پیمان استوار نباشد سطحی است و پایه و اساسی ندارد.حلقه مهر که زن و شوهر به دست هم می کنند و یا حلقه مهری که در گذشته هنگام پیمان بستن بین دو نفر رد و بدل می شد ، نشان این است که در فرهنگ ما پیوسته مهر با پیمان همراه است.

در فرهنگ ما جشن مهرگان جشن مهرورزی و عشق به مفهوم واقعی کلمه نه به مفهوم سطحی آن ، تعیین شده است . در حالی که در خیلی فرهنگ ها این طور نیست و آن چه بر آن نام عشق یا « love » را  گذاشته اند بیشتر به مفهومی سطحی به کار می رود و حتا روزی را به آن اختصاص داده اند که روز والنتاین نامیده می شود و ما آن را گرامی نمی داریم و معتقدیم که در والنتاین بیشتر ظاهری و بچگانه به عشق نگاه می شود.

از این روی انچمن موبدان هم روز مهر از ماه مهر را که جشن مهرگان است به عنوان روز مهرورزی یا روز عشق به مفهوم اوستایی آن شناخته است و اعلام کرده است. 

امیدواریم که همه ایرانیانی که بر این باور هستند ، پایبند به اصول مهرورزی باشند و مهریشت را با دید بسیار علمی و درست بخوانند و درک کنند و در زندگی بکار برند.

 

- اشاره کردید که ویژگی مهرگان که آن را از دیگر جشن های عشاق همچون والنتاین متمایز می کند ، پیوستگی  مهر و پیمان است . پیوستگی همیشگی مهرورزی و پیمان داری که در فرهنگ ایران تا این اندازه بر آن تاکید می شود ، برای چیست ؟

این یک اصل است که هر حقی یک مسئولیت هم ایجاد می کند . یا به عبارتی هرکسی که حقی دارد در برابر آن مسئولیتی هم دارد و باید تکلیف خود را هم انجام بدهد. نمی شود گفت که شما حق دارید کاری را انجام دهید اما در برابر آن مسئولیتی ندارید. مثلا همانطور که حق داریم از هوای سالم استفاده کنیم ، مسئولیت هم داریم که هوا را آلوده نکنیم. پس اگر نسبت به کسی یا چیزی مهر می ورزیم نسبت به آن نیز مسئولیتی داریم و به پیمانی که با او می بندیم باید وفادار باشیم.

 

- آیا جشن اسفندگان نیز که در آن بر زایندگی فروتنانه ، بردبارانه و بی دریغ عواطف انسانی و باروری زندگی بخش زمین تاکید می شود، می تواند همین مفهوم پیوستگی مهر و پیمان را به اندازه جشن مهرگان منتقل کند ؟

جشن اسفندگان ویژه اسپندارمذ است که امشاسپندی مونث است و در روز اسفند از ماه اسفند برپا می شود و بیشتر به بانوان محدود می شود و در فرهنگ ایرانی همیشه روز زن و بزرگداشت مادر و پرستاران است.

 

- مهرگان نیز همچون دیگر جشن های ایرانی آیین هایی ویژه دارد . نگاه شما به این آیین ها چگونه است؟

جشن مهرگان در ایران باستان پس از نوروز از بزرگ ترین جشن های ایرانیان بوده است و آیین هایی مشابه نوروز داشته است. مردم در مهرگان به دید و بازدید همدیگر می رفتند ، کینه را کنار می گذاشتند و دوستی ها را بیشتر می کردند و به یکدیگر هدیه می دادند که به آن « مهرگانی » می گفتند . در گذشته در بیشتر جشن ها سفره هایی گسترده می شد و بر آن ها ، خواه سفره های شادی باشند خواه سفره های روان درگذشتگان ، نشانه هایی از فروزه های اهورایی « امشاسپندان » را می نهادند و این ها صفاتی اهورایی هستند که انسان نیز با تلاش می تواند به آن ها دست یابد. نماد « اهورامزدا » بر این سفره ها معمولا « کتاب مقدس » یا انسانی است که بر سر این سفره می نشیند. پس از آن ، نماد « اردی بهشت » آتش است. نماد « وهومن » سپیدی است مثل تخم مرغ یا شیر و نماد « شهریور » سکه است ( البته در سفره های روان سکه نمی گذارند و معمولا فلزات می گذارند ) و بعد نماد « سپندارمذ » چیزهایی است که از زمین بر می آید مثل میوه ها . نماد « خورداد » هم آب است و نماد « امرداد » گل و گیاه است. البته بسته به زمان ، در این آیین ها تغییراتی جزئی راه یافته و این تا آنجا پذیرفتنی است که به کل لطمه نزند.

نکته ای که در این آیین ها باید توجه کرد سادگی است چون در فرهنگ ما ساده زیستی سفارش شده است. مثلا ما در جشن ها همچون جشن مهرگان « سرو » به همدیگر هدیه می دهیم و شاخه سرو نماد سرسبزی و سربلندی و نماد سرزمین ایران است . در جشن اسفندگان هم که محیط مناسب بوده و روز زن و زمین و زندگی هم هست ، درخت سرو می کاشته اند.در آیین های روان نیز شاخه سبز گیاه مورد به هم می دهند.

 

- از سخن شما چنین دریافتم که همه جلوه های این آیین ها از گستردن خوان مهرگانی تا « هدیه دادن » همه بار فرهنگی دارند و این ها همه نمادهایی هستند که در پیش رو می نهیم و یا به همدیگر می دهیم تا فرهنگ راستی و مهرورزی را که برایمان ارزش دارد زنده نگهداریم . آیا چنین است؟

بله . هدف از این سنت ها و آیین ها دقیقا همین است که با یک سری نماد ها و روش های ساده و همه کس فهم ، مفاهیمی چون مهر و راستی را به میان مردم ببریم و هدف دیگری در میان  نیست.. چون نمی شود که برای همه کلاس تشکیل داد و این مفاهیم را در آن جا به آن ها آموزش داد. پس ضمن این که ما در این جشن ها شادی می کنیم و هدیه به یکدیگر می دهیم ، باید بکوشیم که این هدایا بامفهوم باشد و یک مفاهیمی را منتقل کند. نه این که برای نشان دادن میزان عشق و علاقه خود مثلا چند عدد سکه بدهیم. همین یک شاخه سرو که به هم می دهیم ، کلی حرف می زنیم . یک کتاب یا یک شاخه گل زیبا که به هم می دهیم ، کلی مفاهیم را منتقل می کنیم . ولی معمولا هدایای گران قیمت این مفاهیم را منتقل نمی کنند. همیشه باید ببینیم که پشت هدیه چه باوری هست و چه مفهومی را دارد منتقل می کند. من امیدوارم که این مفاهیم زیبا را به هم هدیه بدهیم. در روز مادر برای سپاس از مادر و به عنوان هدیه کافی است شما یک نقاشی بکشید و به او بدهید ؛ یا ساخته دست خودتان را به او بدهید یا او را ببوسید . اما می بینیم یک هدیه گران بها یا چند کیلو شیرینی برای مادرشان می گیرند ولی چند دقیقه بعد حتا برای یک چیز کوچک جلوی مادر می ایستند و به سخن یا توصیه او بی اعتنایی یا بی احترامی می کنند . این چه مهری است ؟  هدیه باید نماد دو چیز باشد: مهر و پیمان.

 

- اما می بینیم که در جشن والنتاین هدایا بیشتر یک خرس عروسکی است که یک قلب بزرگ توخالی پنبه ای قرمز را به نشانه عشق زیاد در دست دارد یا یک تخته شکلات کاکائو که قرار است عشاق کامجو را شیرین کام کند یا دو تا قلب بزرگ سرخ رنگ که بیشتر به بالش شباهت دارند و یا در بهترین حالت چند شاخه گل سرخ یا عطر و ادکلن و طلا و جواهر و هدایای پوشیدنی و زینتی دیگر . اما این گونه که شما می فرمایید در فرهنگ ایرانی هدایا ساده اما نمادهایی از آیین مهرورزی هستند. چرا چنین است ؟

 متاسفانه من هم دیده ام در این روز های والنتاین بسیار در خرید هدایا افراط می کنند .اما اصولا در فرهنگ ایرانی به همه چیز به مفهوم نمادین آن نگاه می شود. چون ما خداوند را در آسمان ها نمی دانیم و باور داریم که خداوند همه جا هست، پس به هر چه که نگاه می کنیم همه پدیده ها را نمادی از خداوند و مهر اهورایی می دانیم.

به صحرا بنگرم ، صحرا ته وینم.

به دریا بنگرم ، دریا ته وینم.

به هر جا بنگرم ، کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا ته وینم.

 

بنابر این چنان که گفتم ما می توانیم با چیز هایی بسیار ساده ، مفاهیمی عمیق را به هم هدیه بدهیم. گاهی یک شاخه سرو مفاهیمی را منتقل می کند که هیچ هدیه دیگری این کار را نمی کند: آرزوی سر سبزی و خرمی و پرباری، سروری ، راست قامتی و استواری در زندگی ، طول عمر و موارد دیگر.

 

- برای درک بهتر آیین مهربانی و داشتن جامعه ای سرشار از فرهنگِ مهر چه سفارشی به مهرورزان دارید ؟

مهر ، ایزدی و ستودنی است و از بعد سطحی به مهر نگاه نکنند و آن را محدود نکنند و هزاران چشم و گوش به مهر بدهند و بدانند که اثرات آن در جامعه خیلی وسیع خواهد بود. چون وقتی که فرد حقیقتا خودش را دوست داشته باشد و خوشبختی خودش را در خوشبختی دیگران بداند و پیوسته در فکر مهرورزی و مهر افشانی باشد مسلما آن جامعه بسیار زیباتر و بهتر زندگی خواهد کرد . چنان که گفتم مهر را باید در کنار پیمان بشناسیم که مهر بی پیمان بی ارزش است .

 

- با سپاس از شما برای شرکت در این گفت و گو .

 

نماد شهریورگان

 

در فرهنگ ایران از میان گل های زیبا ،

گل « شاه اسپرهم»  یا « نازبوی » یا ریحان ، نماد شهریورماه و شهریورگان است.

 

 

کلید واژه های مرتبط با صفحات داخلی جهت آسان یابی موضوعات مربوط به این تارنگار با موتور های جستجو گر: ایران نامه - ایران شناسی -  ایران پژوهی  - فرهنگ ایران - تاریخ ایران -  تاریخ معاصر ایران- تاریخ و فرهنگ ایران باستان – فرهنگ مردم ایران -  فرهنگ عامه مردم ایران – فولکلور ایران – دیدنی های تاریخی و جغرافیایی ایران – محیط زیست ایران – جاذبه های گردشگری و توریستی ایران – سیاست ایران – ملت ایران – اقوام و تیره های ایرانی – خلق ایران – میراث باستانی ایران – معماری ایرانی – باستان شناسی – اماکن تاریخی و بناهای تاریخی ایران- قهرمانان ملی – ادیان ایرانی – سرداران ملی – جشن های ملی – مناسبت های ملی – تقویم تاریخ ایران – روزشمار تاریخ ایران – پژوهش و تحقیقات های ایرانی – گل های ایرانی – مردان ایرانی – زنان ایرانی – گاهشماری ایرانی – سالنمای ایرانی -  تقویم و تاریخ – رویداد های ایران – اخبار و گزارشهای ایران – گروه های سیاسی ایرانی – سازمان های مردم نهاد ایران – اصفهان شناسی – تاریخ و جغرافیا و مردم شناسی اصفهان و ایران – شهرهای ایران – مسافرت به ایران – نقاط دیدنی ایران – چهره های ماندگار و تاریخی ایران – چهره های فرهنگی – زنان نامدار و نام آور و مشاهیر ایران – مردان سرشناس و مشهورایران – شخصیت های تاریخی و فرهنگی و علمی و هنری و اجتماعی ایران – فعلان سیاسی و اجتماعی و هنری و علمی ایران – ان جی او- تشکل های غیر دولتی ایران – سازمان های غیردولتی ایران – منابع طبیعی و حیاتی ایران – فلور ایران – تقویم ایران- سالنامه ایران – آداب و سنن ایرانیان- دانشمندان گمنام ایران – چهره های ماندگار-

پیامد های تخریب آرامگاه پیروز نهاوندی

 

پیامدهای تخریب آرامگاه پیروز نهاوندی

دکتر شاهین سپنتا

 

 پیش تر در گزارش ها آمده بود که جمهوری اسلامی به درخواست اتحادیه جهانی علمای مسلمان به علمای اهل تسنن قول داده است که آرامگاه منسوب به پیروز نهاوندی مشهور به ابولولو را که گفته می شود کسی است که خلیفه دوم را کشته است ، ویران کند و در گام نخست اقدام به تعطیل نمودن این مکان کرده است. در این مورد آیت اله محمد علی تسخیری دبیرکل مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی در بیانیه ای خطاب به اتحادیه جهانی علمای مسلمان گفته بود : ‌« خدا را شکر تلاش های ما با بسته شدن دری از درهای فتنه به نتیجه رسید و قبر یکی از دراویش قدیمی که برخی عوام آن را قبر ابولولو می دانند تعطیل شد و خواستار آن هستیم که این مزار برچیده شود ». "محمد سلیم العوا " دبیرکل اتحادیه جهانی علمای مسلمان " نیز مزار فیروز نهاوندی در شهر کاشان ( در استان اصفهان ) را از موانع تقریب میان مذاهب اسلامی دانسته و در واکنش به این عمل جمهوری اسلامی گفته بود : « این مزار ، قبر قدیمی یکی از صوفیان بوده که دولت ایران چند روز پیش، آن را تعطیل کرده است.تخریب این مکان نیازمند تصمیم طرف های مسئول محلی و نیازمند زمان بیشتری است ؛ اما خبر تخریب این مزار را نیز ممکن است به زودی بشنویم.» وی که سفری در این مورد به ایران داشته ، افزوده بود :‌ «‌ البته در این سفر فهمیدیم که بسیاری از مسئولان دولتی حتا نام این مزار را هم نشنیده اند اما پس از بررسی، تصمیم گرفتند که این مزار تعطیل شود و این اقدام را به ما نیز اطلاع دادند.»

اگر پیش از این به آرامگاه پیروز سر می زدید گروه هایی از مردم را می دیدید که به دیدار آن جا آمده بودند. عبارت بزرگی بر روی دیوار روبروی آرامگاه به چشم می خورد که روی آن نوشته شده بود « ناز شست قداره کش مولا علی حضرت ابولولو علیه السلام ، صلوات » همچنین زیارت نامه بزرگی را که قاب شده بود و بر بالای ضریح نصب شده بود می دیدید که مردم به خواندن آن مشغول بودند .اما پس از قول و قرار هایی که بین اتحادیه جهانی علمای مسلمان و مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی بسته شد، ورودی آرامگاه پیروز نهاوندی به روی دوستدارانش بسته شد ، زیارت نامه اش را کندند ، از برپایی هرگونه مراسم جلوگیری شد و نامش را از روی در و دیوارها خط زدند. امروز مردم از خود می پرسند علت این چرخش 180 درجه ای چیست؟ اگر کسی که تا دیروز صاحب عنوان بود و زیارت نامه برایش می خواندند و به پایبوسش می رفتند و در ضریحش پول می ریختند امروز با یک توافق به یک درویش یا صوفی گمنام تبدیل می شود چه تضمینی وجود دارد که چنین وضعی برای سایر مقدسین و مرقد هایشان در آینده پیش نیاید؟

 

                           

 

                 

 

                           

 

                           

 

             

 

                                      

      

          

 

         

               نگاره هایی از آرامگاه پیروز نهاوندی پیش از بسته شدن / از شاهین سپنتا

 

 درباره پیروز نهاوندی در بین گروه های مختلف ایرانیان دیدگاه های مختلفی وجود دارد :

1 – گروهی از دوستداران ایران به استناد متون تاریخی بر این باورند که پیروز نهاوندی سردار دلاور ایرانی که در دوران پادشاهی یزدگرد سوم جایگاه بلندی در سپاه ایران و در منطقه خوزستان داشت پس از تجاوز آشکار اعراب مهاجم به ایران ، هنگامی که ابوعبید ثقفی از پل حیره گذشت تا به خوزستان بتازد در شمار سرداران « بهمن مردانشاه » فرمانده سپاهیان ایران در آن زمان بود و توانست شکست سختی به ابوعبید بدهد. او پس از آن بارها در جنگ با متجاوزان عرب حضوری پیروزمندانه داشت تا سرانجام در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان برده به یک نفر  عرب  به  نام « مغیره  بن شعبه » حاکم بین النهرین ( به قولی حاکم بصره یا کوفه )  فروخته شد و  تازیان  او  را با عنوان «  ابولولو » خواندند.

پیروز نهاوندی که تا آن زمان همچنان پایبند به آیین نیاکان بود ، به سال 23  هجری ، در یک فرصت مناسب « عمر » خلیفه اعراب را  که دستور تجاوز به خاک پاک ایران را صادر کرده بود ( به عنوان یک متجاوز و نه الزاما به عنوان یک خلیفه )، به خونخواهی یزدگرد ، رستم فرخ زاد ، برادرش پیروزان ،  زنان و دختران ایرانی که توسط اعراب متجاوز به بردگی گرفته شده بودند و به مهر زادبومش ایران ، با خنجری دو دم  از پای در آورد و به سوی ایران گریخت و  در شهر کاشان پناه گرفت .

امروز آرامگاه ( شاید نمادین )  پیروز نهاوندی در شهر کاشان قرار دارد و  زیارتگاه ایرانیان و نماد مقاومت ملی ایرانیان در برابر مهاجمان عرب است.

2 – گروه دوم که بیشتر شیعیان متعصب هستند ضمن این که روایات تاریخی مورد استناد گروه نخست را رد نمی کنند با این همه معتقدند که پیروز نهاوندی یا به قول آن ها فیروز ابولولو ( به یک روایت به علت داشتن دختری به نام لولو  و به روایت دیگر به خاطر داشتن دندان هایی سفید چون مروارید ، ابولولو خوانده شد ) به دین اسلام و مذهب شیعه مشرف شده بود و بر اساس اعتقاد دینی این کار را انجام داده است. بی گمان باورهای مذهبی شیعه با  انگیزه خونخواهی « حضرت زهرا » و احقاق حق « امام علی »  برای هرچه مجبوب تر کردن این چهره تاریخی نزد این گروه از ایرانیان موثر بوده است و از همین روی از سوی این گروه از مردم به او  لقب هایی همچون « بابا شجاع الدین » و « مجاهد اکبر » دادند. این گروه بر این اعتقادند که روز 9 ربیع الاول هر سال روز عید و جشن و شادی برای این واقعه تاریخی است .همچنین در مود سندیت این روز و در پاسخ به این سوال که اگر باید در 9 ربیع الاول عید گرفت پس چرا برخی متون زمان وقوع این رویداد را ذی‌القعده یا ذی‌الحجه نوشته اند استناد می کنند به مطلب مرحوم مجلسی در این مورد که می نوسید : شاید 9 ربیع الاول نیت قتل کرده است، شاید در این روز از شهر خود کوفه به سمت مدینه حرکت کرده و یا ممکن است وارد مدینه شده باشد. نگارنده بر این اعتقاد است که تاریخ با انتقال این روز به ذی‌القعده یا ذی‌الحجه قصد داشته شیعیان را از گرفتن عید و شادی و پایکوبی در این روز منصرف کند.

3 – پس از باج خواهی اعراب از دولت و مطرح کردن درخواستشان برای تخریب آرامگاه پیروز نهاوندی در کاشان و پذیرش آن از سوی مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی ، گروه سومی نیز برای موجه جلوه دادن این تصمیم به میدان آمدند . این افراد ادعا می کنند : بالا بردن ابولؤلؤ در حد یک امامزاده‌ جلیل القدر ، بزرگنمایی شخصی است که برای اثبات اصل وجود داشتن و مسلمان بودن‌اش تا به حال سندی معتبر و تاریخی در هیچ کجا یافت نشده است . از متون تاریخی هم بر نمی‌آید که فیروز یک شیعه‌ پاک‌باخته بوده که بر اساس اعتقاد دینی این کار را انجام داده است. تنها نقل شده است که چون به شکایت ابولؤلؤ رسیدگی نشد او دست به این عمل زد و این روایت فقط در ناسخ التواریخ آمده است. در تاریخ الخلفا هم نقل شده که گروهی می‌گویند فیروز ایرانی شیعه بوده و بعد از ارتکاب ترور به کاشان فرار کرده و در آنجا مرده و چون شیعه بوده برای او گنبد و بارگاه ساخته‌اند. ولی معلوم نیست این گروه که تاریخ الخلفا از آن ها نام می برد ، کیستند؟! حتا در تاریخ اجتماعی کاشان نوشته مرحوم نراقی، از این هم بی‌سندتر گفته شده است. این افراد سندیت 9 ربیع الاول را نیز مورد تردید قرار داده و معتقدند : کامل ابن اثیر، تاریخ طبری، مسعودی، تاریخ تحلیلی اسلام نوشته ابراهیم حسن ابراهیم، هیچ کدام مطلبی در توجیه این که خلیفه دوم در 9 ربیع الاول کشته شده ، ندارند.

 

نگارنده بررسی درستی یا نادرستی هر یک از 3 دیدگاه بالا و پذیرش آن را به پژوهش های دنباله دار آینده وامی نهد و بر این باور است که پذیرش هر یک از این دیدگاه ها ، از نادرستی تصمیم گرفته شده برای تعطیل و تخریب نمودن این آرامگاه کم نمی کند . این آرامگاه چه نمادین باشد و چه راستین ، چه آرامگاه یک شیعه باشد یا آرامگاه یک زرتشتی و یا یک مسیحی ، به هر روی چند ویژگی دارد که دست درازی به آن از سوی هر نهادی و به هر بهانه ای جرم محسوب می شود :

1-   این بنای تاریخی در فهرست میراث فرهنگی ثبت شده است.

2 -  گروهی از مردم باورمند به این مکان دلبسته اند.

3 -  نام یک سردار ایرانی که برای پاسداری از خاک ایران جان سپرد بر تارک آن می درخشد .

4 –  بیگانگان با تاریخ و فرهنگ ایران خواستار تخریب آن هستند.

براین پایه ، پذیرش درخواست نامعمول ، غیر اصولی و غیر دیپلماتیک اعراب مبنی بر تخریب یک بنای ثبت شده در فهرست میراث فرهنگی که مورد علاقه مردم و نماد مقاومت ملی ایرانیان در برابر متجاوزان است، نه تنها لطمات جبران ناپذیری به استقلال کشور و حاکمیت ملت ایران وارد می سازد بلکه می تواند زمینه را برای تازش های مذهبی و تحمیل باورهای فرقه ای بیش از پیش آماده سازد و این روند دست کم برای آنان که از دریچه مذهب به همه مسائل کشور می نگرند ، می تواند پند آموز باشد. گواه این سخن آن که بعد از تخریب حرمین عسگریین در عراق ، و پس موافقت نهاد های رسمی جمهوری اسلامی با تخریب آرامگاه پیروز نهاوندی ، چیزی نگذشت که بر خلاف تصور آقای تسخیری درهای فتنه بسته نشدند و  شاهد صدور فتوای گروهیِ مفتی های عربستان سعودی برای انهدام عتبات عالیات به‌ویژه بارگاه امام حسین بودیم و پس از آن آقایان مکارم شیرازی ، نوری همدانی و صافی گلپایگانی با صدور بیانیه‌های جداگانه‌ای فتوای انهدام عتبات عالیات توسط مفتیان عربستانی را محکوم کردند و آن‌ را نشانه نوعی بی ‌قانونی دانستند. در این مورد آیت‌اله مکارم شیرازی گفت: « آیا از نظر قوانین جهانی این کارها جرم نیست که عده‌ای در کشورهای مختلف بنشینند و حکم تخریب اماکن مقدس کشورهای مسلمان را به همراه کشته شدن هزاران نفر بدهند؟ چرا جوامع بین‌المللی این‌ها را محکوم نمی ‌کنند؟ » در این مورد همچنین آیت اله صافی گلپایگانی در بخش از بیانه اش گفت « ... ما ضمن محکوم کردن فتوای اخیر مفتیان سعودی برای تخریب عتبات عالیات، آن را نشانه‌ عدم احساس مسوولیت اینان به امور اسلامی می‌دانیم... » همچنین آیت‌اله نوری همدانی در بیانیه جداگانه ای گفته است: « ... ما فکر می ‌کردیم بعد از تخریب حرمین عسگریین ، حکومت عربستان آنان را از تندروی‌های تروریستی و تفرقه افکنی بازخواهد داشت اما اکنون مفتیان آنها برای تخریب مشاهد مشرفه و عتبات عالیات فتوا صادر می ‌کنند و خشم و اعتراض همه‌ مسلمانان را برمی ‌انگیزند ... »

ظاهرا قول و قراری که برای تعطیلی و تخریب آرامگاه سردار دلاور ایرانی « پیروز نهاوندی » بسته شده بود برای تقریب بین مذاهب اسلامی کافی نبود و دیدیم که نتیجه معکوس داشت و بر جسارت مفتی های سعودی برای تفرقه انداختن بین پیروان مذاهب و توهین به اماکن مقدس آنان افزوده شد . به این ترتیب هرگونه باج دهی و گام پس کشیدن ، زمینه  را برای فزون خواهی بیگانگان بیش از گذشته آماده خواهد ساخت و آنان را جسورتر می سازد و افزون بر خدشه ای که بر ارزش های ملی وارد می سازد ، دست فرقه های مذهبی بیگانه را برای ضربه وارد کردن بر برخی بنیان های مذهبی بازتر خواهد نمود و در چنین هنگامه ای صدور بیانیه علما به هیچ روی راهگشا نخواهد بود و شایسته است تا بیشتر از این بستر برای تجاوزات بیگانگان فراهم نشده است قول و قرار های خود را پس بگیریم ، آرامگاه پیروز نهاوندی را با افتخار بازگشایی کنیم و آن گونه که شایسته یک سردار دلاور ایرانی است ، بیاراییم.   

مرغان آتشین نخستین قربانیان سد سیوند

 

 

مرغان آتشین

نخستین قربانیان سد سیوند

 

دکتر شاهین سپنتا

 

از هنگامی که ابعاد تکان دهنده آسیب های ناشی از آبگیری سد ویرانگر سیوند برای میراث فرهنگی و طبیعی کشور از سوی کارشناسان به مجریان آن گوشزد شد و با بی اعتنایی کار به دستان رو به رو شد تا امروز که سد ویران گر سیوند در حال آبگیری است و عوارض زیان بار آن کم کم نمایان می شود ، زمان زیادی نمی گذرد.

گزارش های کارشناسی بسیاری که طی دو سه سال اخیر در مورد عوارض ناشی از آبگیری سد سیوند از سوی کارشناسان برجسته کشور و کمیته بین المللی نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد منتشر شد همگی حاکی از خطرات جبران ناپذیر سد سیوند برای میراث تاریخی و فرهنگی موجود در منطقه و همچنین زیست بوم آن ناحیه بود. در یکی از این دیدگاه های کارشناسی که دو سال پیش منتشر شد آمده بود « ... با ساخت سد سیوند، بخش کوچک دیگری از آبی که به دریاچه‌های تشک و بختگان می‌ریخت، از میان خواهد رفت و این دریاچه را با خطر خشکی بیشتر مواجه خواهد ساخت... پس از آبگیری سد سیوند، میزان ورودی آب رودخانه کُر به دریاچه بختگان بسیار اندک و حتی گاهی به صفر می‌رسد ( مقداری از آب کُر که در گذشته به دلیل سد درودزن کم شده بود )، در نتیجه ورودی آب دریاچه تنها محدود به سیلاب‌های منطقه ( نی‌ریز، خیر، آباده طشک ، خرامه و ارسنجان ) خواهد شد. به دنبال این رویداد پیوستگی میان دو دریاچه طشک و بختگان از یبن خواهد رفت ( همان گونه که در سال‌های خشکسالی از میان می‌رود ) که نتیجه آن خشک شدن دریاچه بختگان خواهد بود و اندکی پس از آن دریاچه طشک هم به خاموشی فرو خواهد رفت. چرا که هم اکنون شوری دریاچه طشک به 1200 واحد رسیده است که حدود 4 برابر سال‌های پرآب گذشته می‌باشد. آن گاه است که فاجعه زیست محیطی برای نی‌ریز رخ خواهد داد. چاه‌های پیرامون دریاچه، نخست شور ( همان گونه که برخی از آن‌ها هم اکنون شده‌اند ) و پس از آن تلخ خواهند شد (یعنی زه دریاچه را خواهند کشید ) که دیگر نه تنها کوچک ترین سودی برای کشاورزی نخواهد داشت بلکه باعث ناباروری زمین‌های کشاورزی در آینده خواهد شد که گاهی برای بازیافت دوباره آن‌ها چندین ده سال لازم است. از سوی دیگر با خشکی دریاچه، دیگر بخار آبی از دریاچه برنخواهد خواست و در نتیجه محصولات کوهی نی‌ریز ( به ویژه انجیر و بادام ) به شدت کاهش خواهد یافت. روی دیگر فاجعه‌، زمین‌های شوره‌زار کف دریاچه خواهد بود که با وزش هر نسیمی، نمک ‌ها همچون پرده‌ای بر روی زمین‌های کشاورزی کشیده خواهند شد و حتی اگر آبی از چشمه‌سارها برای زمین‌ها باقی مانده باشد دیگر زمین‌های شوره‌زار استعداد چندانی برای شکوفایی نخواهند داشت. گذشته از این، نمک ‌های بادآورده برای تندرستی انسان‌های ساکن در شهرستان و جانوران اهلی و وحشی هم زیان‌آور خواهد بود و بیماری‌های پوستی، ریوی و چشمی افزایش خواهند یافت.با خشک شدن دریاچه نی‌ریز، پرندگان مهاجر و کوچ کننده هم دیگر به سوی نی‌ریز نیامده، در نتیجه اکوسیستم بهم خورده و کویر به معنای حقیقی آن واقعیت تلخی در منطقه به عنوان مهمان ناخوانده پیدا خواهد کرد... »

 

              

 

شوربختانه امروز آن پیش بینی ها در کوتاه ترین زمان به وقوع پیوسته است و خبرهای دهشتناک منتشر شده از آخرین وضعیت محیط زیست حکایت از آن دارد که سد ویران گر سیوند نخستین قربانیان خود را از میان پرندگان زیبایی که میهمان تالاب از نفس افتاده بختگان بودند ، گرفت و دسته های زیادی از فلامینگو ( در زبان فارسی مرغ آتشین و مرغ آتشی و مرغ حسینی نیز نامیده شده اند ) تشنه لب و مظلوم در این برهوت خرد در سرزمین ما جان باخته اند. در این مورد اداره کل حفاظت محیط زیست استان فارس اعلام کرد: « به علت کم شدن حجم ‌آب دریاچه بختگان در نی‌ریز، یک فاجعه زیست محیطی در این منطقه در حال شکل گیری است... دو هزار جوجه فلامینگو در این دریاچه به علت خشکی آب دریاچه تلف شده است و 2 هزار و 500 قطعه جوجه فلامینگو دیگر نیز در آستانه مرگ قرار دارند. جوجه فلامینگوها که معمولا در فصول گرم در این دریاچه می‌مانند، اکنون در نمک زارهای حاشیه دریاچه بختگان سرگردانند و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. علت خشک شدن آب دریاچه بختگان و نابودی فلامینگوها، کم آبی ناشی از احداث سد در بالادست این دریاچه اعلام شده است. »

 

                    

      یاری رسانان پرندگان درمانده در شوره زار را جمع می کنند

 

                            

یک دریاچه آب را از آنها گرفته ایم و حالا یک بطری آب به آن ها هدیه می دهیم

 

                

 

                    

                      پیکر نمک اندود جوجه های مرغان آتشین در نمکزار بختگان ( دریاچه دیروز )

 

همچنین مهندس ظهرابی، معاون محیط زیست طبیعی استان فارس نیز پیامدهای اقتصادی و اجتماعی این بحران را افت سفره‌های زیرزمینی منطقه و شورشدن سفره‌های آب شیرین دانست و یاد آور شد : ادامه این روند علاوه بر تبعات فاجعه‌بار بر روی گونه‌های حیات وحش منطقه، باعث نابودی قریب‌الوقوع کشاورزی در حاشیه این تالاب می‌شود. اداره کل حفاظت محیط‌زیست استان فارس نیز با اشاره به شرایط بحرانی زیستگاه‌های طبیعی منطقه و همچنین شورشدن چاه‌های‌ آب شرب و کشاورزی روستاهای پیرامون دریاچه بختگان، چاره کار را در بازشدن دریچه سدهای بالادست دانسته است.

امروز همه می دانیم که وزارت نیرو به بهانه‌ افزایش سطح زیر کشت و تولید بیشتر برای کشاورزان منطقه با پشتیبانی خود و تطمیع برخی از مسئولان محلی ، به کندن زهکش هایی در دشت کربال خرامه و حاشیه‌ شمال شرقی دریاچه‌ی طشک پرداخته و آب شیرین تالاب را زهکشی نمود . اما از کشت و کار در این زمین ها نیز خبری نشد و در حقیقت به جای افزایش سطح زمین های زیر کشت به وسعت سطح زمین های شوره زار افزوده شد. همچنین روشن است که احداث سدهای « درودزن » ، « ملاصدرا »  و « سیوند »  نیز مهم ترین عامل خشکی دریاچه بختگان به شمار می رود، اما دانستن به تنهایی دردی را از ما درمان نمی کند . آن چه طی روزهای گذشته اتفاق افتاده است بروز نخستین علایم هشدار دهنده نسبت به آسیب های گسترده ای است که در آینده نزدیک گریبان میراث طبیعی و فرهنگی ما را خواهد گرفت. در این مورد گروه مهندسین مشاور تاک سبز برآورد نموده است که با آبگیری کامل سد های یاد شده در بالا‌دست حوضه‌ آبخیز بختگان، در عمل حقابه‌ دریاچه‌ها از رودخانه‌های کر و سیوند به شدت کاسته شده و دریاچه‌های فوق در معرض نیستی کامل واقع می شوند. نگران‌کننده‌تر آن که پیش‌بینی می‌شود در صورت خشک شدن دریاچه‌ها علاوه بر نابودی یک دریاچه با ثبت جهانی، آثار زیست محیطی این پدیده‌ شوم، کانون‌های جمعیتی اطراف، به خصوص آباده طشک را به شدت تحت تأثیر قرار داده و آثار سوء آن تمام عرصه را در برگیرد. خشک شدن دریاچه‌های طشک و بختگان فقط به معنی از بین رفتن زیستگاه پرندگان در یک ناحیه از کشور نیست، بلکه از بین رفتن این دریاچه‌ها، یعنی افزوده شدن سطحی در حدود ۱۲۵ هزار هکتار ( بیش از دو برابر مساحت کشور سنگاپور ) بر سطح کویر‌های ایران و تشدید روند بیابانی شدن زمین ها در یکی از با ارزش‌ترین زیستگاه‌های کشور در بخشی از گزارش گروه مشاوران تاک سبز مربوط به طرح تفصیلی مدیریت زیست‌محیطی پارک ملی بختگان می‌خوانیم: «... ما سدهایی را احداث می‌کنیم که عواقب زیست‌محیطی شدیدی را برای پائین‌دست در پی خواهند داشت … در واقع شرایط این دریاچه در وضعیت کنونی، بی‌شباهت به دریاچه‌ نمک قم در ازمنه گذشته نیست. این دریاچه در منتهی‌الیه حوضه‌ی زهکشی رودخانه‌های کرج و جاجرود واقع شده و تمام جریانات این دو رودخانه به آن منتهی می‌شد. امّا حضور قارچ‌گونه‌ی شهر تهران و نیاز شدید به تأمین آب، سبب شد تا با احداث سد‌های کرج، لتیان، لار و اخیراً ماملو از یک طرف و گسترش اراضی کشاورزی و برداشت آب از رودخانه‌ها، امروزه دیگر تقریباً این دریاچه به پوسته‌ی نمکی خشک در تمام فصول تبدیل شود. تجارب بین‌المللی نیز در این خصوص بسیار است و طرح‌های آبی در حوضه‌ی دریاچه‌ی آرال و عواقب زیست‌محیطی آن در کشور شوروی سابق می‌تواند عبرت خوبی برای مقایسه باشد»*

به نظر شما امروز چه باید کرد ؟ آیا باید بنشینیم و شاهد مرگ تدریجی گونه های ارزشمند جانوری و گیاهی و تخریب میراث تاریخی و از میان رفتن منابع حیاتی کشور به دنبال آبگیری این سد های بی خاصیت باشیم؟ اگر چنین است ، دیر نخواهد بود روزی که « آن روز مبادا » بیاید و گزارش های تخریب آثار تاریخی منطقه به دنبال رطوبت ناشی از سد سیوند و ویرانی کامل میراث ارزشمند منطقه از رسانه های گروهی پخش شود و آن هنگام به راستی کاری جز سوگواری ملی برای آن چه که از کف داده ایم از دستمان برخواهد آمد؟

--------------------------

*برای آگاهی بیشتر به تارنماهای « مهاربیابان زایی » ، دیده بان زمین » و « دوستداران حیوانات و محیط زیست » نگاه کنید.

روزنگار تاریخی و فرهنگی امردادماه

 

در فرهنگ ایران از میان گل های زیبا ، گل زنبَک ( / زنبق )

نماد امرداد و جشن امردادگان است.

 جشن امردادگان :  روز امرداد از امردادماه ( هفتمین روز از امردادماه در گاهشماری اوستایی ) در ستایش فروزه اهورایی «امُرداد» ، ایرانیان راستین جشن امردادگان را برپا می کنند. این فروزه در زبان اوستایی « اَمِرتات » و در زبان پهلوی « اَمرداد »خوانده می شود که به معنی بی­مرگی و جاودانگی و نام یکی از امشاسپندان ( فروزگان پاک و جاوید اهورایی ) است.نیاکان ما در این روز به دامان طبیعت و کشتزارهای خرم می رفتند و با برپایی آیین های شاد و سرور انگیز به نیایش اهورامزدا می پرداختند. گفتنی است اگر واژه امُرداد را بدون « الف » آغازین که پیشوند نفی است بنویسیم و « مُرداد » بخوانیم ، معنی این واژه واژگون خواهد شد و معنای آن مرگ و نیستی خواهد بود.

 درگذشت پهلوان پوریا : یکم امرداد سال 701 برابر با 23 ژوئیه 1322 میلادی بر اساس برخی اسناد تاریخی به نقل از تاریخ نگاران روسی ، پوریای ولی ( محمود خوارزمی ) پهلوان، جوانمرد، شاعر و عارف نامدار ایرانی در گذشت. پوریا ، یکی از پهلوانان نامدار ایرانی است که در مردانگی و ورزش های زورخانه‌ای و پهلوانی دست بالایی داشت. در برخی کتاب های خطی قدیم به جای « پوریا » ، « پیریار » ، « پوربای » ، « بوکیار » و « بهوکیار » نوشته اند. همچنین واژه « ولی » نیز برای تأیید بزرگی مقام اوست ، واژه ای که به آخر نام پیشوایان تصوّف و عرفان اضافه می کردند. آرامگاه او در شهر خیوه ، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان می باشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی - تاریخی است و در فاصلهٔ سده های هشتم تا چهاردهم هجری ( ۱۴ تا ۲۰ میلادی ) برای بزرگداشت نام « پهلوان محمود » پسر پوستین دوزی که علاوه بر پهلوانی ، شاعری توانا ( تخلّص قتالی ) و جوان مردی مردم دار نیز بود ، ساخته شده است . شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی هایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن خصایل نیکوی اخلاقیِ معلّم ، مرشد ، صوفی و مرد خدا می شناسند. هر روز مردم زیادی از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای دیدار و راز و نیاز با خدای خود به آرامگاه او می روند. لازم به ذکر است که در « ایشان قلعه » امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون اند امّا امروزه از هیچ یک از آن ها نامی برده نمی شود و تنها نام پهلوان محمود پوریای ولی همچنان زنده است. علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی مانده است ، برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز از آنِ اوست. این مثنوی در سال ۷۰۳ سروده شده است. یکی از اندرزهای معروف که گفته می شود از پوریای ولی است از این قرار است: « افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است ». سال دقیق ولادت او و مدّت عمرش معلوم نیست ، امّا در کتاب های مختلف وفات او را سال ۷۲۲ه.ق ذکر کرده اند. ولی با توجّه به این که زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری ذکر کرده اند و بنا به اظهار خودش: چه خفتی عمر بر پنجاه آمد/ کنون بیدار شو  گر گاه آمد. پس می توان گفت که سال تولد او باید ۶۵۳ هجری بوده باشد.

 

بیرون کشیدن احمد شاه خردسال از سفارت روسیه : یکم امرداد ماه 1288 خورشیدی ، احمد شاه که کودکی بیش نبود از سفارت روسیه در زرگنده قلهک به کاخ گلستان انتقال یافت . پدرش ، شاه مخلوع ، تا این روز حاضر نمی شد او را از خود دور سازد که ایلخان قاجار با یک واحد قزاق به سفارت روسیه رفت و احمد شاه را که با پدر و اعضای خانواده در آنجا متحصن بودند بیرون آورد. احمد شاه سی ام تیرماه 1293 خورشیدی پس از رسیدن به سن قانونی تاج گذاری کرد و دولت وقت یک صد هزار تومان هزینه مراسم تاج گذاری او را از بانک انگلستان در تهران (بانک شاهی واقع در ضلع شرقی میدان توپخانه ) وام گرفته بود.

 

احترام به کشته شدگان 30 تیر : یکم امرداد ماه  سال 1331 خورشیدی ، دکتر مصدق که با جانبازی مردم بر شاه و هوادارانش پیروز شده بود ، به آگاهی رساند که به احترام کشته شدگان اعتراضات سیاسی سی ام تیر ، فردا - دوم امردادماه - سازمان های دولتی تعطیل و پرچم ها به حالت نیم افراشته در خواهند آمد. وی گفت که وصیت کرده است که پس از مردن، او را در کنار آرامگاه شهیدان سی ام تیر به خاک بسپارند. او از آنان به عنوان کسانی نام برد که جان برکف نهاده بودند تا از حقوق ملت، آزادی و دمکراسی، قوانین وطن، حاکمیت ملی و استقلال کشور دفاع کنند. آنان جان دادند و در خون غلتیدند تا اراده ملت استوار و حاکم باقی بماند.  روز یکم امردادماه سال 1331 همچنین مجلس شورای ملی تظاهرات وسیع و خونین سی ام تیر را "قیام مقدس ملی" اعلام داشت و به صورت یک قانون تصویب کرد که مقتولان این روز "شهدای ملت" خوانده شوند. در همین روز اعلام شد که دکتر مصدق نام وزارت جنگ را به "دفاع ملی" تغییر خواهد داد زیرا که ایران قصد تعرض به ملت دیگری را ندارد و ارتش ایران یک نیروی دفاعی است و فعلا نخست وزیر، خود سمت "وزارت دفاع ملی" برعهده خواهد . گفتنی است با وجود وصیت نامه دکتر مصدق پس از درگذشت او در اسفند ماه  1345 و در حال تبعید غیرقانونی، دولت وقت مداخله کرد و اجازه نداد که پیکر او در کنار شهدای 30 تیر  به خاک سپرده شود.دولت وقت همچنین اجازه نداد که مجلس ختم عمومی برای دکتر مصدق برگزار شود، اما نتوانست مانع شود که میلیون ها ایرانی در اسفندماه 1345 به علامت عزاداری، لباس سیاه بر تن نکنند.

 

درگذشت محمد ظاهر شاه : یکم امردادماه سال 1۳۸۶ خورشیدی ، دولت افغانستان اعلام کرد که محمد ظاهر شاه آخرین پادشاه افغانستان که از سال 1312 تا 1352 خورشیدی به مدت چهل سال بر این کشور حکمروایی کرد، همین روز در کابل پس از یک بیماری طولانی درگذشت. او در تاریخ 24 مهر سال 1293 خورشیدی ، در خانواده سپهسالار محمد نادر خان در کابل زاده شد. او فقط پانزده سال سن داشت که پدرش با پایان دادن به حکومت ده ماهه امیر حبیب الله کلکانی بر تخت سلطنت افغانستان تکیه زد. محمد نادر شاه، در تاریخ 17 آبان ماه سال 1312، در مراسم دادن جوایز بازیکنان یک تیم فوتبال، با شلیک گلوله یک نوجوان حاضر در مراسم کشته شد. محمد ظاهر با مرگ پدرش، در تاریخ 17 آبان ماه سال 1312 خورشیدی به پادشاهی افغانستان دست یافت. او در آن سال جوانی ۱۹ ساله بود و عمو‌هایش، تا سال ها هدایت امور کشور را به نیابت از شاه جوان در دست داشتند. دوره فرمانروایی ظاهر شاه بر افغانستان، دوره آرامش بود و در این مدت، برخلاف دوره‌های قبل و بعد از ظاهرشاه، افغانستان درگیر هیچ جنگی نشد و همچنین در جنگ جهانی دوم ( 1324 – 1318 ) اعلام بی طرفی کرد. ظاهرشاه در سال 1343 خورشیدی، قانون اساسی جدید کشور را انتشار داد. این قانون، بعدها با سقوط طالبان و بازگشت آرامش به افغانستان، به عنوان قانون اساسی موقت (با حذف مواد مربوط به سلطنت) پذیرفته شد. او به قصد مدرنیزه کردن افغانستان، به اصلاحات سیاسی و اقتصادی، تاسیس سیستم قانون گذاری دموکراتیک، ترویج نظام آموزش و پرورش مدرن، تاسیس دانشگاه ها و آموزش برای زنان اقدام کرد.در سال 1352 خورشیدی ، زمانی که محمد ظاهرشاه در ایتالیا به سر می‌برد، عموزاده وی، سردار محمد داود خان که در آن زمان نخست وزیری را در دست داشت، با انجام کودتای سفید، شاه را برکنار کرد و با پایان دادن به نظام شاهی، در افغانستان نظام جمهوری اعلام کرد. ظاهرشاه که در آن زمان، در حال انجام عمل جراحی بر روی چشم خود در شهر رم، پایتخت ایتالیا به سر می‌برد، برکناری را پذیرفت و به دوره چهل و چهار ساله حکومت بارکزی‌ها پایان داد. شاه برکنارشده، به مدت ۲۹ سال در ایتالیا در تبعید به سر می‌برد و در دوره حکومت کمونیست ها در افغانستان، ورودش به کشور منع شده بود. ظاهر شاه در دورهٔ مبارزهٔ افغان ها علیه حضور شوروی در افغانستان، از برخی گروه های مجاهدین، مانند حزب محاذ ملی به رهبری احمد گیلانی و جبهه ملی نجات به رهبری صبغت اله مجددی حمایت می‌کرد. ظاهر شاه در سال 1381خورشیدی ، ده ماه پس از سقوط رژیم طالبان به دست نیروهای زیر فرمان آمریکا، به افغانستان بازگشت تا جرگه بزرگ ( لویه جرگه ) اضطراری را که برای تشکیل دولت انتقالی تشکیل می‌شد، افتتاح کند. در این جرگه و نیز در قانون اساسی جدید افغانستان که در سایه نظام جدید کشور تصویب شد، به محمد ظاهر، لقب « بابای ملت » داده شده و مقرر شد که وی تا پایان عمر ، از کاخ ریاست جمهوری که زمانی محل اقامت وی بود، استفاده کند. ظاهر شاه از زمان بازگشت به افغانستان، در مراسم مهم دولتی از جمله گشایش جرگه بزرگ، آیین سوگند رییس جمهور حامد کرزی و آغاز به کار مجلس منتخب مردم و همچنین جشن های ملی و مذهبی، شخصاً و یا با ارسال نماینده خود، مشارکت می‌کرد. محمد ظاهر از پشتون های فارسی زبان، متعلق به قوم بارکزی افغانستان بود .قومیت پشتون و زبان فارسی، به شخصیت محمد ظاهر در میان پشتون ها و فارسی زبان های افغانستان اعتبار بخشیده بود. محمد ظاهر شاه روز سه شنبه (یک روز پس از مرگ) در منطقه‌ای به نام تپه مرنجان، قبرستانی که در آن پدر و تعدادی از اعضای خانواده وی نیز دفن بودند، به خاک سپرده شد.

 

درگذشت استاد نی داود :  2 امرداد ماه سال 1369 خورشیدی ، مرتضی نی داود از موسیقی دانان بزرگ هم دوران ما در 90 سالگی زندگی را  بدرود  گفت . مرتضی نی داود در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در تهران و در خانواد ه ای اهل موسیقی زاده شد.  پدرش «بالاخان» با تار و تنبک آشنایی داشت. مرتضی ابتدا در مدرسه به تحصیل دروس همگانی پرداخت، ولی ده یازده ساله بود که پدر با دریافت ذوق و علاقه به موسیقی در فرزند، او را به دست استاد معروف زمانه « آقاحسین قلی » سپرد. مرتضی خان دو سال نزد آقاحسینقلی و سه سال نزد برجسته ترین شاگرد او، درویش خان، ردیف موسیقی سنتی و شیوه تارنوازی را آموخت و آن چنان پیش رفت که در ختم کلاس درویش توانست « تبرزین طلایی »، یعنی نشانی را که به شاگردان ممتاز داده می شد، به دست آورد. مرتضی هنوز بیست سالی بیش نداشت که خود کلاسی برای آموزش تار و ردیف موسیقی بنیاد کرد ؛ کلاسی که پس از مرگ نابهنگام درویش خان توانست ادامه آموزش همه شاگردان او را نیز برعهده بگیرد. نی داود از سال ۱۳۱۹ ، سال بنیاد رادیو ایران، به این سازمان پیوست و در برنامه های مختلف موسیقی آن به همکاری و همنوازی با هنرمندان برجسته ای چون رضا محجوبی، علی اکبر شهنازی، حبیب سماعی، ابوالحسن صبا و موسی معروفی پرداخت. او طی ده سال همکاری تنگاتنگ با رادیو، برایهنرمندان معروفی چون رضا محجوبی، علی اکبر شهنازی، حبیب سماعی، ابوالحسن صبا و موسی معروفی، به همکاری پرداخت. او برای خوانندگان ناموری چون قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی، روح انگیز، ادیب خوانساری، جواد بدیع زاده و غلامحسین بنان تصنیف ساخته یا با آوازشان تار نواخته است. آشنایی او با قمرالملوک وزیری به همکاری آن دو انجامید و قمر با آموختن از او بسیاری از ترانه‌های مشهور خود را اجرا کرد. بیشتر تصنیف‌ها و آوازهای قمر از سال ۱۳۰۳ خورشیدی به بعد با تار مرتضی خان نی‌داوود همراه بوده است. مرتضی نی داود در سال ۱۳۴۸ کار مهم دیگری را به انجام رسانیده و آن نواختن و ضبط نزدیک به ۳۰۰ گوشه از مجموعه ردیف موسیقی سنتی ایران است که البته به دلایل نا روشن هنوز انتشار نیافته است. از میان آفریده های او علاوه بر مرغ سحر، می توان از تصنیف هایی چون شاه من، ماه من، مرغ حق و آتش دل، و نیز پیش درآمد اصفهان یاد کرد که هنوز جاذبه خود را حفظ کرده است.او هم چنین مدرسه ای برای آموزش موسیقی دایر کرد و آن را به پاس احترام استاد خود مدرسه درویش نهاد . مرتضی نی داوود سال ها در خیابان فردوسی تهران مغازه الکتریکی داشت و در سال ۱۳۵۹خورشیدی به دنبال پاره ای از محدودیت های ایجاد شده برای یهودیان ترجیح داد همچون برخی دیگر از هنرمندان یهودی، مانند زنده یاد دردشتی، به ایالات متحده امریکا مهاجرت کنند و ده سال پس از آن در دیار غربت چشم از جهان فروبست.

 

درگذشت احمد شاملو : دوم امردادماه سال 1379 خورشیدی ، احمد شاملو ادیب، شاعر و نویسنده، فرهنگ‌نویس و مترجم بزرگ معاصر ایران، در سن 75 سالگی در پردیس کرج زندگی را بدرود گفت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. شاملو در ۲١ آذرماه ١۳۰۴ خورشیدی در تهران دیده به گیتی گشود. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفته شاملو در شعری از مجموعه‌ی مدایح بی‌صله، به اهل کابل برمی‌گشت. دوره‌ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شده ‌است و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شده‌است.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند ، مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایران‌شهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبت‌نام کرد. در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمن‌صحرا فرستاده شد. او هم‌راه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیت‌های سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به ارومیه رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشه‌وری و جبهه دموکرات آذربایجان به هم‌راه پدرش دستگیر شد و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار گرفت تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت و برای همیشه ترک تحصیل کرد. شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام « آهنگ‌های فراموش شده » به چاپ رسید و هم‌زمان کار در نشریاتی مثل هفته نو را آغاز کرد. در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت. در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ امردادماه با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش ماموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و تمام یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانهٔ روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی می‌پردازد و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود. در ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد می‌شود. در ۱۳۳۶ با طوبی حائری ازدواج می‌کند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام می‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌کند. این مجموعه حاوی سبک نویی است و بعضی از معروف‌ترین اشعار شاملو همچون پریا و دخترای ننه دریا در این مجموعه منتشر شده‌است. در همین سال به کار روی اشعار حافظ، خیام و بابا طاهر نیز روی می‌آورد. پدرش نیز در همین سال فوت می‌کند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جملهٔ برگه‌های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌کند در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت در ایتال کونسولت نیز می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی جنجال‌آفرین احمد شاملو است. او به خصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است. در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفا برای امرار معاش بوده‌است. شاملو در این باره می‌گوید: « کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!» در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تاسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود. شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا می‌شود. این آشنایی تاثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیت‌های ادبی او آغاز می‌شود. آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌یی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون می‌آید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز می‌شود.در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامه خوشه را به عهده می‌گیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در می‌آید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست می‌دهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند. شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌است. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما پس از چندی در بعضی از اشعار منتشر شده در هوای تازه - و سپس در اکثر شعرهایش - وزن را یکسره رها کرد و به‌صورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی یاد کرده‌اند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور می‌دانند. تخلص او در شعر الف. بامداد و الف. صبح بود. شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناخته ‌شده‌ای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی درباره فرهنگ عامیانه مردم ایران می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، زاگربی، رومانیایی، فنلاندی، ترکی[ترجمه شده‌ است. شاملو در دهه ۱۳۵۰ نیز به فعالیت‌های گسترده شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، سینمایی (از جمله تهیه گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) و شعرخوانی خود ( از جمله در انجمن فرهنگی گوته و انجمن ایران و امریکا) ادامه می‌دهد. در ضمن سه ترم به تدریس مطالعه آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول می‌شود. در ۱۳۵۱ به علت معالجه آرتروز شدید گردن به پاریس سفر می‌کند تا زیر عمل جراحی گردن قرار گیرد. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار ابراهیم در آتش را به چاپ می‌رساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت می‌کند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو عازم ایتالیا می‌شود. در همین سال دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه را می‌پذیرد و به مدت دو سال به این کار اشتغال دارد. در سال ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از او برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت می‌کنند و از همین رو عازم ایالات متحده می‌شود. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و برکلی می‌پردازد و پیشنهاد دانشگاه کلمبیای نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمی‌پذیرد. در ضمن با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیسینسکی از نزدیک دیدار می‌کند. این سفر سه ماه به طول می‌کشد و شاملو سپس به ایران باز می‌گردد. هنوز چند ماه نگذشته که او دوباره به عنوان اعتراض به سیاست‌های دولت ایران، کشور را ترک می‌کند و به امریکا سفر می‌کند و یک سالی در آنجا زندگی می‌کند و در این مدت در دانشگاه‌های مختلفی سخنرانی می‌کند. در ۱۳۵۷ او از آمریکا به انگلستان می‌رود و در آنجا مدتی سردبیری هفته‌نامه « ایرانشهر » در لندن را به عهده می‌گیرد.با وقوع انقلاب ایران و سقوط نظام شاهنشاهی، شاملو تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب به ایران باز می‌گردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر می‌کند. شاملو در ضمن به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌آید و به کار در مجلات و روزنامه‌های مختلف می‌پردازد. او در ۱۳۵۸ سردبیری هفته‌نامه کتاب جمعه را به عهده می‌گیرد. این هفته‌نامه پس از انتشار کمتر از چهل شماره توقیف می‌شود.شاملو در این سال‌ها مجموعه اشعار سیاسی خود را با صدای خود می‌خواند و به صورت مجموعهٔ کتاب و نوار صوتی کاشفان فروتن شوکران منتشر می‌کند. از جمله اشعار این مجموعه مرگ وارطان است که شاملو اشاره می‌کند تنها برای فرار از اداره سانسور مرگ نازلی نام گرفته بوده‌است و در واقع برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز کمونیست ایرانی، بوده‌است. از ۱۳۶۲ با بسته‌تر شدن فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف می‌شود. هر چند خود شاملو متوقف نمی‌شود و کار ترجمه و تالیف و سرودن شعر را ادامه می‌دهد در این سال‌ها به‌ویژه روی کتاب کوچه با هم‌کاری همسرش آیدا مستمر کار می‌کند و ترجمهٔ رمان دن آرام را نیز پی‌می‌گیرد. تا آن که ده سال بعد ۱۳۷۲ با کمی‌بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود اجازه انتشار می‌گیرد.۱۳۶۷ به آلمان سفر می‌کند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بین‌المللی ادبیات: اینترلیت ۲ تحت عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور در این کنگره شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف حضور داشتند از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندا بِلی. عنوان سخنرانی شاملو در این کنگره «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» بود. در ادامه این سفر دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوته‌بوری به سوئد و ضمن اجرای شب شعر با هیئت ریسهٔ انجمن قلم سوئد نیز ملاقات می‌کند. سال ۱۳۶۹ برای شرکت در سیرا ۹۰ توسط دانشگاه UC برکلی به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر کرد. سخنرانی وی به نام «نگرانی‌های من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ.» واکنش گسترده ای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنران شاملو نوشته شد. در این سفر دو عمل جراحی مهم روی گردن شاملو صورت گرفت با این حال چندین شب شعر توسط وی برگزار شد و ضمنا به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه UC برکلی دانشجویان ایرانی به (زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی) را نیز تدریس کرد و در همین موقع ملاقاتی با لطفی علی‌عسکرزاده ریاضی‌دان شهیر ایرانی داشت.سال ۱۳۷۰ بعد از سه سال دوری از کشور به ایران بازگشت و تا آخر عمر دیگر از کشور خارج نشد.سال‌های آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره می‌گوید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است... چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است.» از سوی دیگر اجازه هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش می‌داد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایران‌مهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شب‌های دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سال‌ها کار ترجمه و به‌خصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گه‌گاه از او شعر یا مقاله‌ای در یکی از مجلات ادبی منتشر می‌شد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش را با این شیوه منتشر کرد. اشعار او در مجموعه هایی با عنوان های آهنگ‌های فراموش‌شده ، آهن‌ها و احساس، بیست و سه، قطعنامه ، هوای تازه ، باغ آینه ، لحظه‌ها و همیشه ، آیدا در آینه ، آیدا، درخت و خنجر و خاطره ، ققنوس در باران ، شکفتن در مه ، ابراهیم در آتش ، دشنه در دیس ، ترانه‌های کوچک غربت ، مدایح بی‌صله ، در آستانه ، حدیث بیقراری ماهان منتشر شده اند. او همچنین افزون بر ترجمه نماش نامه ، رمان و فیلم نامه به تر جمه اشعار شاعران بزرگ جهان نیز می پرداخت: هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها ، غزل غزل‌های سلیمان ، هایکو، شعر ژاپنی ، سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم ، ترانه‌های میهن تلخ، ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر ، سکوت سرشار از ناگفته‌هاست و  چیدن سپیده دم. شاملو به نگارش آثاری نیز در این زمینه می پرداخت : داستان زنِ پشتِ درِ مفرغی ، زیر خیمهٔ گر گرفته شب ، درها و دیوار بزرگ چین ، میراث. شاملو طی سی سال کار پژوهشی دست به تصحیح دیوان حافظ زد و کتاب مشهور خود را منتشر کرد. امروز این کتاب در نزد خوانندگان به حافظ شاملو مشهور است. در مقدمه این کتاب، شاملو روش تصحیح و اصول کار خود را بیان کرده است، به مشکلات و تحریف های موجود در دیوان حافظ اشاره کرده و در این که حافظ یک عارف مسلک بوده شک کرده و جایی می‌نویسد شاید رندی یک لاقبا و ملحد بوده ‌است.شاملو یکی از پژوهشگران شعر حافظ بود که نظرات خاصی داشت و زمانی طولانی به تحقیق در غزل حافظ پرداخت. در سال 1369 به دعوت « مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران » ـ سیرا (CIRA) ـ جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود. سخنان او پیرامون شاهنامه ، از دیدگاه دوستداران تاریخ و  فرهنگ و ادب ایران غیر علمی ، غیر منصفانه و توهین آمیز و به عنوان نقطه سیاهی در زندگی شاملو به شمار می رود. سرانجام در ساعت ۹ شب دوم امردادماه سال ۱۳۷۹ خورشیدی ، چند ساعت بعد از آن که دکتر معالجش او و آیدا را در خانه‌شان در شهرک دهکدهٔ فردیس کرج تنها گذاشت، درگذشت.

 

اجباری شدن ثبت ازدواج و طلاق در ایران : سوم امردادماه  سال 1310خورشیدی ، لایحه اجباری شدن ثبت ازدواج و طلاق به مجلس تقدیم شد. مخالفان این لایحه و از جمله روحانیون می گفتند که امر ازدواج و طلاق به « لفظ » و حضور دو شاهد استوار می شود و ثبت آن باید اختیاری باشد، ولی «داور» وزیر دادگستری وقت پاسخ می داد که بسیار دیده شده که یک طرف ازدواج پس از فوت شهود دبه درآورده و حتی پس از تولد کودک ، منکر ازدواج شده است. مخالفان لایحه، افزایش تشریفات ازدواج را باعث فرار افراد مجرد از ازدواج و در نتیجه گسترش فساد و فحشاء اعلام می کردند. از آنجا که اصرار رضا شاه پشت این لایحه بود بالاخره پس از جلسات متعدد بحث و کشمکش ، لایحه با اکثریت ضعیفی تصویب شد.  به موجب این قانون ازدواج و طلاق باید به ثبت می رسید و اگر ازدواج در جایی انجام می گرفت که امکان ثبت آن نبود ، زوجین باید در اولین فرصت پس از دستیابی به دفاتر مربوط ، آن را به ثبت رسانند.

 

بازپس گیری شهر گنجه از عثمانی : پنجم امرداد سال 985، لشکریان شاه عباس صفوی شهر گنجه زادگاه نظامی گنجوی را از ترکان عثمانی باز پس گرفتند. در جنگی که بین دو طرف روی داد بیش از 2500 تن از نیروهای عثمانی کشته شدند. با این پیروزی، جز شماخی بقیه نقاط به آغوش مام میهن بازگشتند و شماخی نیز در جنگی پیروزمندانه پس گرفته شد که عثمانی در این نبرد هم سه هزار کشته داد و تا آن سوی «قارص» عقب نشست. شاه عباس صفوی سپس از شهر تفلیس که ازسرزمین های ایرانی بود دیدار کرد و دستور ترمیم خرابی های وارده به شهر ایروان را صادر نمود.

 

اعلام اسامی اعضای کابینه دکتر مصدق :  5 امردادماه سال 1331خورشیدی ،  دکتر مصدق وزیران خود را به مجلس شورای ملی معرفی کرد و نام وزارت جنگ را به وزارت «دفاع ملی» تغییر داد.  در کابینه تازه ، دکتر مصدق خود سمت وزارت دفاع را بر عهده گرفته بود و باقر کاظمی را به عنوان نایب نخست وزیر تعیین کرده بود. در این کابینه، دکتر غلامحسین صدیقی جامعه شناس معروف ایران وزیر کشور، دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ، حسین نواب وزیر خارجه، عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری و مهندس طالقانی وزیر کشاورزی بود.  روز بعد مجلس کابینه را تأیید کرد.

 

درگذشت محمدرضا شاه پهلوی : پنجم امردادماه سال 1359 خورشیدی ، محمدرضا شاه پهلوی در قاهرهدرگذشت.  وی چهارم آبان ماه  سال 1298 خورشیدی دیده به گیتی گشوده بود. پدر او «ر ضاخان میرپنج سوادکوهی » (بعدها : رضاشاه پهلوی) و مادرش تاج‌الملوک آیرملو (بعدها : ملکهٔ مادر ) بود. پس از به سلطنت رسیدن پدرش ، به مقام ولیعهدی رسید. تحصیل را در مدرسه نظام آغاز کرد و از کودکی زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسوی‌اش آموخت. در دوازده سالگی او را برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانه‌روزی « لو روزه » نزدیک شهر لوزان در سوئیس فرستادند. در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری تحصیل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ خورشیدی با فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. حاصل این پیوند دختری به نام شهناز بود. در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و انگلیس ، رضاشاه پهلوی از سلطنت برکنار و به جزیره موریس و سپس به افریقای جنوبی تبعید شد. انگلیس ابتدا قصد داشت پسر محمدحسن میرزا نوه احمدشاه قاجار را که در انگلستان زندگی می‌کرد و افسر نیروی دریایی پادشاهی انگلیس بود جانشین رضاشاه کند ولی وقتی معلوم شد که او فارسی نمی‌داند بالاخره با توافق شوروی محمدرضا پهلوی را به جای پدرش به سلطنت برگزیدند. محمدعلی فروغی، آخرین نخست‌وزیر رضا شاه، نخستین نخست‌وزیر محمدرضاشاه شد و نقش مهمی در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ پیمان سه‌جانبه بین ایران، انگلیس و شوروی امضا شد که در آن، از جمله، خروج متفقین بعد از پایان جنگ پیش‌بینی شده بود.بعد از فروغی علی سهیلی نخست‌وزیر شد و پس از او احمد قوام (قوام‌السلطنه) به این مقام رسید. محمدرضاشاه و دربار او موافقتی با قوام نداشتند و سعی در برکناری او کردند. رویداد ۱۷ آذر ۱۳۲۱ به تحریک دربار و علیه نخست‌وزیری قوام ترتیب داده شد که طی آن عده‌ای در جلوی مجلس برای اعتراض به وضع نان جمع شدند و سپس به مدت دو روز مغازه‌ها را غارت کردند و به خانه قوام حمله کردند. محمدرضاشاه در این روزها از نداشتن اختیار شکایت داشت و سعی زیادی در تقویت ارتش و حفظ نفوذ خود بر آن می‌کرد. در این دوران شاه از طریق ستاد ارتش امور ارتش را زیر نفوذ داشت و وزیر جنگ با نظر شاه انتخاب می‌شد. بعد از قوام دوباره سهیلی نخست‌وزیر شد. در همین دوران حزب توده که با استفاده از آزادی نسبی بعد از دیکتاتوری رضا شاه تشکیل شده بود به نیروی موثری در صحنه سیاسی ایران تبدیل می‌شد. پیروزی‌های ارتش سرخ شوروی در برابر آلمان و به‌خصوص پیروزی در نبرد استالینگراد محبوبیت حزب را در ایران افزایش داده بود.در اسفند ۱۳۲۲ مجلس چهاردهم که تازه تشکیل شده بود به محمد ساعد رأی تمایل داد و او نخست‌وزیر شد. در دوره او بود که درخواست امتیاز نفت شمال ایران از سوی شوروی مطرح شد. رد این در خواست از طرف دولت ساعد با مخالفت شدید حزب توده روبرو شد و در عین حال توجه مردم ایران را به مسئله نفت به دنبال داشت و دوره‌ای را آغاز کرد که به نهضت ملی شدن نفت ایران معروف است.با استعفای ساعد مرتضی‌قلی بیات نخست‌وزیر شد. در دوره نخست‌وزیری او بود که دکتر مصدق طرحی به مجلس داد که مذاکره درباره نفت را تا پایان اشغال ایران برای دولت ممنوع می‌کرد. بیات پس از مدتی با رای عدم اعتماد مجلس کنار رفت و در اردیبهشت ۱۳۲۴ ابراهیم حکیمی نخست‌وزیر شد ولی به سرعت جای خود را به محسن صدر داد. در دوره نخست‌وزیری صدر جنگ جهانی دوم به‌پایان رسید و نیروهای بریتانیا و امریکا طبق مفاد پیمان سه‌جانبه ایران را ترک کردند. اما نیروهای شوروی همچنان در ایران باقی ماندند. در شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان خواستار خودمختاری آذربایجان شد.پس از صدر دوباره ابراهیم حکیمی چند ماهی نخست‌وزیر شد. در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ دولت ملی آذربایجان رسما در تبریز اعلام موجودیت کرد و پیشه‌وری خود را نخست‌وزیر این دولت اعلام کرد.پس از حکیمی دوباره احمد قوام نخست‌وزیر شد و بلافاصله برای مذاکره در مورد مسئله آذزبایجان به مسکو رفت. قوام با وعده‌هایی که در مورد نفت شمال به شوروی داد موافقت آنان را با تخلیه ایران به دست آورد. در عین حال او چهار نفر از سران حزب توده را در کابینه خود جا داد. تصمیم دولت قوام به اعزام نیرو به آذربایجان هم‌زمان با توصیه شوروی به فرقه دموکرات به عقب‌نشینی منجر به نابودی «دولت ملی آذربایجان» و فرار رهبران آن به شوروی شد. شاه با همکاری سران ارتش و به‌ویژه رزم‌آرا در این جریانات خودی نشان داد و بر توانایی‌های ارتش تاکید کرد.در آستانه انتخابات دوره پانزدهم دکتر مصدق و عده‌ای از هم‌فکرانش برای درخواست آزادی انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه در خورداد ۱۳۲۶ سفری به آذربایجان کرد و طی آن خود را به‌عنوان نجات دهنده آذربایجان معرفی کرد. در این دوره شاه سعی داشت که با افزایش اختیارات خود و ارتش، قوام را برکنار کند. بالاخره مجلس به قوام رأی اعتماد نداد و دوره نخست‌وزیری او به پایان رسید.پس از قوام باز هم حکیمی مدتی نخست‌وزیر شد و پس از بیست و سه هفته جای خود را به عبدالحسین هژیر داد که از حمایت شاه و دربار، به ویژه شاهدخت اشرف پهلوی برخوردار بود. شاه در این زمان سفری به اروپا کرد و در انگلیس مذاکراتی برای دریافت کمک‌های نظامی با مقامات انگلیس داشت. شاه همچنان بر تقویت ارتش و افزایش اختیارات مقام سلطنت پا می‌فشرد و خواستار تغییر قانون اساسی شده بود.در سال ۱۳۲۷ شاه رسما از همسر اول خود فوزیه جدا شد.پس از هژیر ساعد نخست‌وزیر شد. در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران به شاه تیراندازی شد ولی او با آن‌که زخمی شد جان به‌در برد. پس از آن حزب توده غیرقانونی اعلام شد و عده‌ای دستگیر شدند و آیت‌اله کاشانی تبعید شد و جو برای تأمین نظر شاه در افزایش اختیارات مساعد شد. دولت انتخابات مجلس موسسان را در شرایط حکومت نظامی برگزار کرد. مجلس موسسان با تغییر اصل ۴۸ قانون اساسی اختیار انحلال مجلسین را به شاه تفویض کرد.در این دوره مذاکراتی بین نویل گس، از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس، و عباسقلی گلشاییان، وزیر دارایی دولت ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادی بود که به قرارداد الحاقی گس-گلشاییان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش می‌یافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمی‌کرد بلکه برپایه قانونی استواری قرار می‌گرفت.دکتر مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولی به‌کمک نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مکی، مظفر بقایی و ابوالحسن حائری‌زاده توانست از تصویب آن جلوگیری کند و عمر مجلس پانزدهم به ‌پایان رسید. شاه در این دوره به مقامات بریتانیا اطمینان می‌داد که اگر با اصلاحات او و افزایش اختیاراتش موافقت کنند قرارداد الحاقی نیز به تصویب خواهد رسید. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب می‌کرد.با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهای وسیع در جریان آن، دکتر مصدق با عده‌ای از هم‌فکرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اکراه آنان را در کاخ پذیرفت ولی اعتراض آنان به انتخابات را قبول نکرد. دکتر مصدق و همراهانش در این تحصن جبهه ملی ایران را پایه گذاشتند که در سال‌های بعد نقش موثری در صحنه سیاسی ایران داشت. دکتر مصدق و چند تن دیگر از جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوق‌های تهران و رأی‌گیری مجدد) به مجلس راه یافتند.در همین دوره عبدالحسین هژیر که پس از نخست‌وزیری مدتی عملا و بعد رسما وزیر دربار بود به دست فدائیان اسلام کشته شد و این ضربه‌ای به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (که شاه دوباره بدون رای تمایل مجلس او را منصوب کرده بود) رای اعتماد نداد و دوران نخست‌وزیری او به ‌پایان رسید، بدون این‌که بتواند قرارداد الحاقی را که دربار و دولت بریتانیا به تصویب آن نظر داشتند به تصویب برساند. پس از ساعد، علی منصور با حمایت روشن سفارت و شخص سفیر بریتانیا یعنی لوروژتل، نخست‌وزیر شد. انگلیسی‌ها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس می‌دانستند. منصور نیز بدون رای تمایل به نخست‌وزیری رسید و شاه به این ترتیب می‌خواست بر اختیارات خود تاکید کند.در ۴ خورداد ۱۳۲۹ خورشیدی دکتر مصدق در نطقی مجلس موسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت کرد که از اقدامات خلاف قانون اساسی دوری کند. وی همچنین از دخالت‌های دربار و اشرف پهلوی و رئیس ستاد ارتش در امور سیاسی کشور انتقاد کرد. او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد کرد که تصمیمات مجلس موسسان بی‌اعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشاده‌ای به‌شدت از شاه و تمایل او به کسب اختیارات بیشتر انتقاد کرد. حکیمی که اینک وزیر دربار بود نامه تندی در پاسخ به قوام فرستاد. شاه به‌ویژه در این دوره از جبهه ملی بیمناک بود و براساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد سفیر جدید بریتانیا از جبهه بدگویی می‌کرد. در یک مورد گفته بود که او جبهه ملی را از حزب توده خطرناک‌تر می‌داند.منصور برای جلب نمایندگان به خواسته‌های جبهه ملی با نظر مساعد برخورد می‌کرد. همچنین او کاشانی را که پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت کرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم کرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نکرد و خواست که مجلس قرارداد را بررسی کند. بریتانیا که تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخست‌وزیری سرلشکر رزم‌آرا تمایل نشان داد. منصور در ۵ تیرماه سال ۱۳۲۹خورشیدی  ، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا کرد. در سال ۱۳۲۹ شاه با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد. رزم‌آرا که در ارتش به‌خاطر سخت‌کوشی و مدیریت خود صاحب نامی بود وارد سیاست شده بود و با ایجاد پیوند با محافل سیاسی به ویژه اشرف پهلوی امیدوار به نخست‌وزیری بود. شاه و بریتانیا نیز می‌خواستند که فرد مؤثری که از اقدامات مختلف نترسد نخست‌وزیر شود و کار قرارداد الحاقی را تمام کند.بار دیگر شاه بدون رای تمایل مجلس نخست‌وزیر جدید، یعنی رزم‌آرا را منصوب کرد. دکتر مصدق و جبهه ملی به‌شدت با او مخالفت کردند ولی او توانست رای اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزم‌آرا زیر فشار بریتانیا از مجلس خواستار تصویب قرارداد الحاقی شد ولی مخالفت مصدق و جبهه ملی به جای این کار منجر به مطرح شدن پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران شد. موضوع منحل کردن مجلس به دست شاه برای باز کردن دست رزم‌آرا نیز در میان طرفداران بریتانیا مطرح بود ولی شاه که دیگر از قدرت گرفتن رزم‌آرا و احتمال سرنگونی خود به دست او بیم‌ناک شده بود به مخالفان او پیوست. رزم‌آرا که از تصویب قرارداد الحاقی مایوس شده بود بدون این‌که اعلام کند می‌خواست با پشتیبانی ظاهری از اندیشه ملی شدن نفت قرارداد جدیدی را پیشنهاد کند که عملا حق امتیاز ایران را به ۵۰ درصد می‌رساند. ولی مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس به شدت با این فکر مخالفت کردند. رزم‌آرا در ۱۳ اسفند ۱۳۲۹ ظاهراً به دست یکی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد، اگر چه هنوز روشن نیست که چه کسانی واقعا در کشتن او دست داشتند. پس از کشته شدن رزم‌آرا، شاه باز هم بدون کسب رأی تمایل مجلس، حسن علا را به نخست‌وزیری برگزید. علا پس از چند روز ناگهان استعفا کرد و شاه آماده بود تا ضیاءالدین طباطبائی را به نخست‌وزیری برگمارد. گفته می‌شد که شاه با انحلال مجلس و سید ضیاء با دستگیری مخالفان جلوی روند ملی شدن نفت را خواهند گرفت. در جلسه‌ای در مجلس شورای‌ملی، جمال امامی به مصدق پیشنهاد نخست‌وزیری کرد، با این فکر که او قبول نخواهد کرد و سپس سید ضیاء نخست‌وزیر خواهد شد. در واقع سید ضیاء هم‌زمان با این جلسه نزد شاه بود و منتظر بود تا با رأی تمایل مجلس نخست‌وزیر شود. ولی دکتر مصدق نخست‌وزیری را قبول کرد و نقشه‌های شاه و انگلیسی‌ها و سید ضیاء و دیگران عملی نشد.قدرت شاه در دوره نخست‌وزیری مصدق روزبه‌روز کمتر می‌شد و تمام کوشش‌های او و دربار با اقدامات متقابل مصدق خنثی می‌شد. به خاطر محبوبیت مصدق و امر ملی شدن نفت، شاه نیز در ظاهر از او پشتیبانی می‌کرد ولی عملا در برکناری او می‌کوشید. در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ارتش به طرفداران مصدق و کمونیست ها تیراندازی کرد و عده‌ای کشته شدند. در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، کودتائی که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا علیه دولت محمد مصدق در امرداد ۱۳۳۲ انجام شد، دولت دکتر مصدق را برکنار کرده و محمدرضا شاه پهلوی را که پس از شکست کودتای ۲۵ امرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه به امریکا نزدیک‌تر شد. دولت آیزنهاور نیز با ارسال کمک‌های مالی و نظامی حکومت او را تقویت کرد. در شرایط سرکوب و خفقان پس از ۲۸ امرداد، مذاکرات مربوط به قرارداد نفت بین ایران و نمایندگان شرکت‌های بزرگ نفتی جهان آغاز شد و بالاخره قرارداد کنسرسیوم تصویب شد. در این قرارداد که به قرارداد امینی- پیج نیز معروف شده‌است برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکت‌های خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق امتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اکتفا کرد.در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در آستانهٔ سفر ریچارد نیکسون، معاون آیزنهاور به تهران، تظاهراتی در دانشگاه تهران در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم و سفر نیکسون رخ داد و در آن سه نفر از دانشجویان کشته شدند. شاه که از قدرت گرفتن زاهدی بیمناک بود، بالاخره او را کنار گذاشت و حسین علا را به نخست‌وزیری منصوب کرد. کسی که به رغم گرایش آشکار به سیاست‌های انگلستان، چندی در همراهی با قوام به امریکا نزدیک شده بود. علا به سبب نرمش در موضعگیری‌ها، برای چنین روزی مناسب می‌نمود.پس از انعقاد قرارداد کنسرسیوم در سال ۱۳۳۳ و برکناری دولت کودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه که گمان می‌کرد تنها راه غلبه بر مشکلات داخلی و بحران‌های منطقه‌ای نظامی‌گری است و اقتصاد نفتی ایران را معطوف به گسترش و توسعه تشکیلات نظامی و خرید تسلیحات کرد. حسین علاء که آخرین حلقه از رجال قاجار محسوب می‌شد برای چنین روزی برگزیده شده بود.در آن سال‌ها بیش از آنکه امریکا از نفوذ شوروی در خاورمیانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترک اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. برای پیشگیری از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ایران می‌بایست در رأس پیمان نظامی باشد؛ «پیمان بغداد» (که بعدها با خروج بغداد از آن به «پیمان سنتو» شهرت یافت). کشورهای ایران، عراق، ترکیه و پاکستان زیر نظر انگلستان اعضای پیمان بغداد بودند. پس از علا، دکتر منوچهر اقبال به نخست‌وزیری رسید. او که همیشه از نزدیکان دربار بود و اغلب خود را «چاکر اعلیحضرت» می‌خواند به تقویت دربار و افزایش قدرت شاه و زیر پا گذاشتن آنچه از سنت‌های مشروطیت باقی مانده بود کمک کرد. در این دوره شاه به قدرت کامل سیاسی در ایران دست یافت و تمام مخالفان خود را ساکت یا سرکوب کرد. تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به «ساواک» نقش مهمی در سرکوب‌ها و نیز گسترش نارضایتی داشت. انتخابات، بر اساس فهرست تائیدشده توسط شاه انجام گرفت.در عین حال شاه به مدرنیزه کردن ایران پرداخت و مراکز علمی و فرهنگی کشور را گسترش داد. انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی از جمله تصویب قانون اصلاحات ارضی و اعطای حق رای به زنان از مهم‌ترین فعالیت‌های حکومت وی بود.محمد رضا شاه پهلوی در دوران پادشاهی اش به اصلاحاتی دست زد  که به نام « انقلاب سفید » یا «انقلاب شاه و مردم» نام گرفت. از دیگر اقدامات محمدرضا شاه پهلوی می توان از بنیانگذاری سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی  و ساخت فرودگاه بین‌المللی مهرآباد و بنیانگذاری هواپیمایی ملی ایران "ایران ایر" نام برد . اگر تاریخ سلطنت 37 ساله پهلوی دوم را مرور کنیم آن را همراه با ضعف ها و اشتباه های متعدد می بینیم که بزرگترین آنها جلوگیری از تمرین و اجرای دمکراسی در ایران بود. او مانع از ظهور احزاب واقعی و آموزش و تمرین دمکراسی در ایران شده بود و روزنامه ها در دست و انحصار افرادی معین بودند و با این دو عمل از ظهور شخصیت های سیاسی بزرگ جلوگیری کرد و سرانجام خود قربانی این اشتباهاتش شد. 25 سال آخر پادشاهی او از سانسور و سرکوب روشنفکران حکایت دارد . وی سرانجام با اوج‌گیری انقلاب در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد.شاه به ظاهر برای درمان پزشکی به ایالات متحده امریکا رفت. واکنش گروه «دانشجویان پیرو خط امام» تصرف سفارت‌ امریکا بود. آنها بسیاری از کارمندان امریکایی را به گروگان گرفتند. بعد از تایید این کار توسط آیت اله خمینی، دولت جمهوری اسلامی اعلام کرد تا زمانی که امریکا، شاه را برای محاکمه تسلیم نکند گروگان‌ها آزاد نخواهند شد.شاه پس از خروج از بیمارستان ابتدا به پاناما و مکزیک سپس از آن جا به مصر رفت. او در سن ۶۱ سالگی در ۵ امرداد ۱۳۵۹ در اثر بیماری سرطان غدد لنفاوی در مصر درگذشت. پیکر وی اکنون در مسجد الرفاعی مصر و به طور موقت به خاک سپرده شده ‌است.

 

حکم اعدام انقلابی شیخ فضل اله نوری :  ششم امردادماه سال 1288 خورشیدی ، شیخ فضل اله نوری که پس از خلع محمدعلی شاه ، از 26 تیر ماه در خانه اش تحت نظر بود به اتهام مخالفت با انقلاب مشروطه و ترغیب دیگران به این مخالفت به دادگاه انقلاب تسلیم شد. شیخ فضل اله روز نهم امردادماه 1288 به حکم دادگاه اعدام شد.

 

گشایش پستخانه ایران : 7 امرداد 1312 خورشیدی پستخانه ایران در ساختمان تازه خود واقع در اول خیابان سپه ( نزدیک میدان توپخانه ) آغاز به کار کرد. کار ساختن این عمارت شش سال طول کشیده بود. سابقه پست در ایران به زمان داریوش بزرگ باز می گردد .

 

قانونی شدن آموزش و پرورش اجباری ، رایگان و یکسان در ایران : هشتم امردادماه سال 1322 خورشیدی ،  لایحه آموزش و پرورش اجباری، رایگان و یکسان در ایران که ششم امرداد ماه به تصویب مجلس رسیده بود پس از امضای شاه و انتشار در روزنامه رسمی کشور به صورت قانون در آمد. قانون آموزش و پرورش اجباری که از شهریور 1353 تعمیم یافت از قوانین مهم و مردمی وطن ماست. از شهریور 1353 همه مدارس غیر دولتی موجود نیز از سوی دولت خریداری و کارمندان آنان با احتساب سوابق کار به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمدند و قرار نبود که در ایران، از آن پس مدرسه پولی به وجود آید. از همین زمان مدارس عالی ایران نیز با ترتیب دیگری که داده شده بود بدون ماهانه شدند. علاوه بر تحصیل رایگان و یکسان، از مهرماه ( آغاز سال تحصیلی 1354 ــ 1353 ) در مدارس ابتدایی و راهنمایی تحصیلی، به نوجوانان تغذیه رایگان هم داده می شد. اما متاسفانه پس از انقلاب 57 ، با این که  قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل سی ام خود، رایگان بودن تحصیلات تا پایان دوره متوسطه را امری دائمی ساخته است و بر اساس متن این قانون « دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور بطور رایگان گسترش دهد» از اواخر دهه 1360 هجری خورشیدی ، تاسیس مدارس پولی (تحت نام مدارس غیر انتفاعی!) پس از نزدیک به دو دهه وقفه از سر گرفته شد.

 

کشته شدن دکتر عاصمی : 8 امرداد ماه سال1375 خورشیدی ، دکتر محمد عاصمی رئیس انجمن پیوند فارسی زبانان تاجیکستان و از جمله شخصیت های علمی- فرهنگی تاجیک از سوی دشمنان فرهنگ ایران و پیوند فارسی زبانان ترور شد. دکتر عاصمی بیش از 60سال از عمر پر برکت خود را وقف علم و فرهنگ و زبان تاجیک ها و ایرانی نژادها کرد. وی ریاست سازمان بین المللی آموزش تمدن آسیای میانه را نیز به عهده داشت و از این رهگذر هم منشأ خدمات چشمگیر علمی- فرهنگی بود. دکتر عاصمی کتاب های متعددی نیز نگاشته است.

 

زدودن القاب و عناوین از نام ایرانیان : 12 امردادماه  سال 1314 خورشیدی ، تصمیم نهم امرداد شورای وزیران (قوه مجریه) مبنی بر حذف عناوین اضافی از اسامی از جمله: خان، میرزا، سلطنه، دوله، سید و ... در ایران به اجرا در آمد و ادارات (در نوشتن نامه ها و احکام)، نشریات در مطالب خود و نیز مراکز صدور شناسنامه مکلف به اجرای آن شدند و در مکاتبات رسمی و سخنرانی ها نیز به کار بردن القاب و عناوین جز« آقا » و « بانو » ، برای خطاب کردن ممنوع شد. هنگام خطاب کردن وزیران و نخست وزیر، قرار دادن واژه "جناب" بر نام آنان بلا مانع (نه اجبار) اعلام شده بود و تاکید شده بود که در صورت به کار بردن جناب، آقا و بانو حذف شود و دو لقب باهم به کار برده نشود که غلط دستوری است.  از روز بعد روزنامه ها فراتر از این رفتند و از به کار بردن فعل جمع برای مقامات مفرد جز شاه و گاهی اوقات نخست وزیر خودداری کردند که تا اوایل انقلاب مرسوم بود. نشریات دلیل این کار خود را رفع تبعیض و تشخص اعلام کرده بودند. به دنبال آن 19 روز بعد، از سی ام امرداد 1314 نیز تعیین نام خانوادگی برای افرادی که اسم پدر خود را به عنوان نام خانوادگی به کار می بردند ، اجباری شد . همچنین توصیه شد که بر دختران و پسران ایرانی بهتر است که نام های ایرانی گذارده شود.

 

تبعید غیرقانونی ده ساله دکتر مصدق به احمدآباد : 13 امردادماه سال 1335 خورشیدی ، پیشوای ملی دکتر محمد مصدق که دولت او با کودتای خارجی 28 امردادماه برکنار شده بود، پس از تحمل سه سال زندان به احمد اباد ( ساوجبلاغ ـ نزدیک کرج ) تبعید شد و تا پایان عمر به مدت ده سال و هفت ماه در این روستا زیر نظر بود. تبعید دکتر مصدق به این روستا، از سوی حقوقدانان عملی غیر قانونی اعلام شد ، زیرا این تبعید به حکم دادگاه نبود و به اراده دولت وقت صورت گرفته بود. دولت وقت دکتر مصدق را دو هفته زودتر از انقضای محکومیت ( این محکومیت هم غیر قانونی بود زیرا که طبق قانون آیین دادرسی وقت، محاکمه نخست وزیر و وزیران باید در دیوان عالی کشور صورت می گرفت نه محکمه نظامی) از زندان خارج ساخته و به احمدآباد فرستاده بود تا بتواند او را (که هنوز زندانی محسوب می شد) تبعید کند. این رهبر ملی پیشتر هم ( قبل از نخست وزیر شدن) یک بار به احمد آباد تبعید شده بود. پیشوای ملی در احمدآباد به خاک سپرده شده است و آرامگاه او پیوندگاه دوستداران ایران به شمار می رود.

 

انقلاب مشروطه : 14 امردادماه سالگرد انقلاب مشروطه است که پیامد جنبش مشروطه ایران به شمار می رود . جنبش مشروطه مجموعه کوشش‌ها و رویدادهایی است که در دوره مظفرالدین‌شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی‌شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد. ریشه های این جنبش به اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت او بازمی گردد . تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته‌های روشنفکرانی مثل حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال‌الدین اسدآبادی و دیگران زمینه‌های مشروطه‌خواهی را فراهم آورد. سخنرانی‌های سیدجمال واعظ و ملک‌المتکلمین ، مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می‌کرد. نشریاتی مانند حبل‌المتین و چهره‌نما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر می‌شدند نیز در گسترش آزادی‌خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند. کشته شدن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات جمال‌الدین اسد آبادی دانسته بود، روند مشروطه خواهی را تندتر کرد . اگر چه از مدتی قبل شورش‌ها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر می‌کنند. علاءالدوله حاکم تهران 19 نفر از بازرگانان را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین‌الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالت‌خانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین‌الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران به‌میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عده‌ای از مردم و روحانیان به‌صورت اعتراض به آرامگاه عبدالعظیم رفتند. مظفرالدین‌شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالت‌خانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد ملایان از جمله  محمد طباطبائی و عبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک می‌کنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عده‌ای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند. عین‌الدوله با گسترش ناآرامی‌ها در شهرهای دیگر استعفا کرد و  نصراله‌خان مشیرالدوله صدراعظم شد. بالاخره مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد. ملایان و دیگرانی که به شاه عبدالعظیم و قم رفته بودند بازگشتند و تحص در سفارت انگلیس پایان یافت. مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند. مجلس اول ۱۴ امرداد ماه ۱۲۸۵‏ خورشیدی در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین‌شاه این قانون نیز به امضای او رسید. پس از مرگ مظفرالدین‌شاه، ولیعهد او محمدعلی میرزا شاه شد و از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. او در مراسم تاج گذاری خود نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان (اتابک اعظم) را که سال‌ها صدراعظم دوره استبداد بود از اروپا به ایران فراخواند و او را صدراعظم کرد. از امضای قانون اساسی سر باز زد. پس از اعتراضات مردم به ویژه در تبریز، ناچار دستخطی صادر کرد و قول همراهی با مشروطه را داد. ولی هم شاه و هم اتابک اعظم همچنان به مخالفت با مشروطه و مشروطه خواهان مشغول بودند. اتابک اعظم را جوانی به‌نام عباس‌آقا تبریزی با تیر زد و کشت. نشریه هفتگی صوراسرافیل در این دوران منتشر می‌شد و نقش مهمی در تشویق مردم به آزادی‌خواهی و مقابله با شاه و ملایان طرفدارش داشت. با توجه به ناقص بودن قانون اساسی که با عجله تهیه شده بود مجلس متمم قانون اساسی را تصویب کرد که در آن مفصلا حقوق مردم و تفکیک قوا و اصول مشروطیت آمده بود. محمدعلی‌شاه به مجلس رفت و سوگند وفاداری یاد کرد. پس از چند روز او و دیگر مستبدان با همراهی شیخ فضل‌اله نوری عده‌ای را علیه مجلس در اطراف آن جمع کردند و به درگیری با نمایندگان و مدافعان مجلس پرداختند. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلی‌شاه انداختند به مقابله جدی با مجلس پرداخت و به باغ‌شاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد. بالاخره با فرستادن کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق حمله به مجلس را آغاز کرد. لیاخوف با نیروهایش مجلس را محاصره کردند و ساختمان مجلس و مدرسه سپهسالار را در ۲ تیرماه ۱۲۸۷ خورشیدی به توپ بستند. عده زیادی از مدافعان مجلس در این حمله کشته شدند. محمدعلی‌شاه لیاخوف را به حکومت نظامی منصوب کرد. و به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت. ملک‌المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی را در باغشاه پس از شکنجه در برابر محمدعلی‌شاه کشتند. پس از حمله به مجلس و دستگیری و اعدام آزادی‌خواهان، جنبش مشروطه‌خواهی با شکست روبرو شده بود. بسیاری از مشروطه‌خواهان مخفی شدند و برخی به خارج از ایران رفتند. مشروطه طلبان تبریز، در عکس ستارخان و باقر خان نیز دیده می‌شوند. پس از حمله به مجلس و پخش خبر آن، در شهرهای دیگر ایران شورش‌هائی برخاست. مردم تبریز با شنیدن خبرهای تهران به هواداری از مشروطه و مخالفت با محمدعلی شاه برخاستند. شاه نیروهای دولتی را برای سرکوب تبریزیان به آنجا فرستاد. ستارخان،باقرخان و حیدرخان عمواوغلی به بسیج مردم و سازماندهی نیروی مسلح (مجاهدین مشروطه) برای مقابله نیروهای دولتی دست زدند. گروهی از ایرانیان قفقاز نیز به مردم تبریز پیوستند و به مجاهدان قفقاز معروف شدند. علی مسیو از یاران حیدرخان عمواوغلی و یارانش هم دستهٔ مجاهدان تبریز را تشکیل دادند. محمدعلی‌شاه از تزار روسیه نیکلای دوم درخواست کمک کرد و تبریز به محاصره نیروهای روس و نیروهای دولتی درآمد.در اصفهان اعتراضات به بست نشینی عده‌ای انجامید و با پیوستن بختیاری‌ها کار بالا گرفت. صمصام‌السلطنه ایلخان بختیاری با نیروی مسلح زیادی به اصفهان وارد شد. برادر او علیقلی خان سردار اسعد نیز از اروپا به اصفهان آمد. در رشت انقلابیون گیلان به مقر حکومت حمله کردند و با کشتن آقا بالاخان شهر را گرفتند. در تهران هم دوباره کوشش‌ها بالا گرفت. بالاخره نیروهای گیلان به فرماندهی سپهدار اعظم از شمال و نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد از جنوب به سمت تهران آمدند و در نزدیکی تهران به هم پیوستند.نیروهای مجاهدین گیلان و بختیاری در  ۲۸ تیرماه ۱۲۸۸‏ وارد تهران شدند و شاه و اطرافیانش به سفارت روس پناه بردند. انقلابیون مجلس عالی تشکیل دادند و محمدعلی‌شاه را از سلطنت خلع کردند و ولیعهد او احمد میرزا را به تخت نشاندند. بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل شد و ظاهراً دوره استبداد به پایان آمد و مشروطه خواهان پیروز شدند. جنبش مشروطه را به ‏سه دوره بخش کرده اند:  مشروطه اول از ١۲۸۵ تا ١۲۸۶ و گلوله باران مجلس؛ مشروطه ‏دوم از ١۲۸۸ تا ١۲٩٩ و کودتای سوم اسفند؛ مشروطه سوم از ١٣۲٠ تا ‏‏١٣٣۲ و سرنگونی پیشوای ملی دکتر مصدق.

 

درگذشت قمر ، نخستین بانوی آواز ایران : چهاردهم امردادماه سال 1338 خورشیدی ، قمرملوک وزیری نخستین پانوی آواز ایران بر اثر بیماری قلبی درگذشت و گروه پرشماری از مردم در آیین یادبود او شرکت کردند. وی که یک بانوی کاشانی بود از 16 سالگی نزد استاد مرتضی نی داود به آموزش موسیقی و آواز پرداخته بود . او قبلا مرثیه خوان بود و صدایش جلب توجه کرده بود. برای نخستین بار ، در سال 1308خورشیدی قمر در مجلس یاد بود ایرج میرزا شاعر خوش سخن ، در برابر جمع برنامه آواز اجرا کرده بود. قمرملوک وزیری که بانویی نام آور بود یک بار ازدواج کرد و دارای یک پسر بود.  باید توجه داشت قمر در زمانی  به خواندن آواز پرداخت که این عمل در جامعه کاری آسان نبود. او با تصمیم خود سدی را از میان برداشت و تاریخ ساز شد.

 

سالروز پیروزی ارتش ایران و تصرف تنگه ترموپیل : 18 امردادماه برابر با نهم اوت سال 480 پیش از میلاد، واحدهای کوهستانی ارتش ایران - تنها ابر قدرت بر روی کره زمین در آن زمان - در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان و اروپای جنوبی، پس از یک رشته جنگ شدید در ارتفاعات مشرف بر تنگه ترموپیل  واقع در شمال یونان، سربازان اسپارت و «تسپی ان» ها از جمله «لئونیداس» شاه اسپارت را نابود و راه را برای عبور واحدهای پیاده و سوار شاهنشاهی باز و بی خطر کردند تا به سوی آتن به پیشروی خود ادامه دهند.  خشایارشا که در صحنه نبرد بود پس از این که واحدهای کوهستانی ارتش ایران از جمله هزار مرد از منطقه پکتیا (این ایالت خاوری ایران آن زمان، هنوز به همین نام است و در مشرق افغانستان قرار دارد) اسپارتی ها را درمحاصره گرفتند؛ به لئونیداس پیشنهاد کرد که راه را برای فرار او و باقیمانده سربازانش باز می گذارد تا فرار کنند، ولی قانون اسپارت عقب نشینی و تسلیم سرباز را منع کرده بود. بنابراین، اسپارتی ها به جنگ ادامه دادند و همه آنان جان دادند . نوشته اند که خشایارشا از سربازانش خواسته بود که یکی از اسپارتی ها را زنده دستگیر کنند تا برود و خبر این شکست را به آتنی ها بدهد. ارتش ایران پس از عبور از تنگه ترموپیل شهر آتن را تصرف کرد. مقاومت لئونیداس در ترموپیل و تاخیر پیشروی ارتش ایران ، به فرماندهی کل یونانیان این فرصت را داده بود که آتن را از سکنه اش تخلیه کند و آنان را به جزایر امن منتقل سازد. خشاریارشا در جریان همین لشکر کشی، در سرزمین یونان یک آبراه نسبتا طولانی ساخت تا کشتی ها مجبور نشوند شبه جزیره را که دریایی توفانی آن را در برگرفته است دور بزنند. بقایای این آبراه اخیرا کشف، و نشان می دهد که ایرانیان 2 هزار و 484 سال پیش در علم مهندسی تا چه حد پیشرفت داشتند. برخی مورخان قرن 20 با محاسبات تازه تقویمی پایان کامل نبرد ترموپیل و مقاومت لئونیداس پادشاه اسپارت را در این محل تا آخرین نفر, دهم اوت سال 480 پیش ازمیلاد (مطابق 19 امردادماه ) تعیین کرده اند و با توجه به شواهد تاریخی تازه نوشته اند که نبرد ترموپیل سه روز طول کشیده بود, نه دو روز که قبلا ذکر شده بود .واحدهای ارتش ایران - تنها ابر قدرت آن زمان - به فرماندهی مستقیم خشایارشا پس از تسلط بر تنگه ترموپیل به پیشروی خود به سوی آتن در 160 کیلومتری جنوب شرقی ادامه دادند و این شهر را تصرف کردند.

 

گشایش خبرگزاری پارس : 19 امردادماه  سال 1313 خورشیدی ، خبرگزاری پارس به خواست رضا شاه آغاز به کار کرد تا تصمیمات دولت ، مذاکرات و مصوبات مجلس ، فعالیت های سازمان های دولتی و غیر دولتی و افراد را به ایرانیان و سایر ملل گزارش کند و اخبار « مطلق ، موثق و مهم » سایر ملل را برای استفاده ایرانیان به رسانه های کشور برساند. پیشرفت و تکمیل کار این خبرگزاری ملی از زمانی سرعت گرفت که نصرت اله معینیان ، روزنامه نگار اصفهانی، مدیریت سازمان انتشارات و رادیو کشور را از 21 تیرماه سال 1335 خورشیدی برعهده گرفت . وی که قبلا سردبیر چند روزنامه بود کار تهیه و تنظیم اخبار رادیو را مستقیما برعهده خبرگزاری پارس قرار داد و ناصر شیرزاد ( فعلا مدیر یک خانه کتاب فارسی و کتاب های دارای مطالب مربوط به ایران و ایرانی در حاشیه شهر واشنگتن ) را به سمت مدیر عامل این خبر گزاری منصوب کرد و خبر گزاری دارای یک سازمان حرفه ای و شرح وظایف و سردبیران جداگانه برای اخبار داخله و خارجه و سرویس های رادیویی ، بعدا ( از سال 1337) تلویزیونی ، مطبوعاتی و سرویس عکس و فیلم شد و به تاسیس دفاتر تهیه و ارسال خبر در کشورهای دیگر پرداخت و سپس ارسال خبر به زبان انگلیسی را بر وظایف خود افزود و... و با این هدف که اخبار ملل دیگر را از دست اول بگیرد ، یک دستگاه مونیتورینگ وسیع دایر کرد که اخبار رادیوهای سایر کشورها را به زبان اصلی ضبط و ترجمه، و پس از تنظیم در اختیار سردبیران مربوط برای بهره برداری قرار می داد . در دوران طولانی مدیریت و وزارت معینیان ، انتخاب کارکنان تحریری خبرگزاری بر این پایه بود که بهترین و بی نظرترین ( غیر فعال در احزاب و بازی های سیاسی روز) روزنامه نگاران وطن که وفاداریشان به ژورنالیسم به ثبوت رسیده باشد جذب خبرگزاری شوند و در اجرای این منظور شورای وزیران استخدام کادر تحریری خبرگزاری را از ممنوعیت قانونی کار کردن در دو موسسه معاف کرده بود. با وجود این، خبرگزاری ( با احتساب تفاوت ارزش پولی ریال ) با کمتر از یکصدم بودجه امروز دو برابر وظایف فعلی را انجام می داد ، زیرا که تنظیم اخبار رادیو و تلویزیون و گزارش های رادیویی ( صوتی ) و نوشتن تفسیر و تهیه رپرتاژ و نیز بولتن های ویژه را هم برعهده داشت. در تهیه و تنظیم اخبار، رعایت موازنه و تعادل بر قرار بود. بررسی پرونده های استخدامی آن زمان کارکنان تحریری خبرگزاری( موجود دربایگانی وزارت ارشاد) نشان می دهد که افراد با 5 دقیقه تاخیر ورود و یا از قلم افتادگی یک « واو » در جمله و یا کوتاهی در بکار بردن واژه های فارسی به جای لغات بیگانه، اخراج شده بودند. تا اواخر دهه 1340 کارکنان خبرگزاری دستمزدی ( نوعی روزمزد ــ جلسه ای ـ دریافت مزد در پایان هر جلسه کار ) بودند تا در کارخود و امر حضور و غیاب نهایت دقت را به عمل آورند.  تا سال 1350 خورشیدی ، خبرگزاری پارس آژانس خبری منحصر به فرد ایران بود که اواخر این سال غلامحسین صالحیار یک خبرگزاری برای سازمان رادیو ــ تلویزیون به وجود آورد که تحت نام واحد مرکزی خبر به کار ادامه می دهد. از سال1379 ، بدون توجه به محدود بودن مشتری، کار تاسیس خبرگزاری ها ی غیر دولتی در ایران از سر گرفته شده و در حال گسترش است و ظرف دو ـ سه سال اخیر به دلیل وجود اینترنت و تسهیل این کار از این لحاظ، بیش از ده خبرگزاری در ایران آغاز به کار کرده است .

 

درگذشت استاد احمد رائض : 20 امردادماه سال 1372خورشیدی ، استاد احمد رائض هنرمند مینیاتور و تذهیب کار برجسته ایرانی درگذشت . احمد رائض در زادگاهش اصفهان زیر نظراستادان بزرگ با شیوه ای مختلف هنر های مینیاتور و تذهیب آشنا و طرح هایی تهیه کرد که در آنها معرق ، سرامیک و قلم زنی نیز به کار رفته است . از استاد احمد رائض بیش از 145 تابلوی نقاشی به نقش صورت به سبک مینیاتور باقی است که اکنون در موزه های سویس نگهداری می شوند . هم چنین تعدادی از آثار نقره کاری و قلم زنی استاد رائض در حوزه هنری های ملی موجود است . استاد احمد رائض در جند نمایشگاه بین المللی از جمله نمایشگاه بروکسل حضور فعال داشت و جوایز ارزندهای هم دریافت کرد.

 

جان سپاری آریوبرزن در راه میهن : 21 امردادماه برابر با 12 اوت سال 330 پیش از میلاد ، آریوبرزن سردار دلاور ایرانی در راه میهن جان سپرد و « حماسه دربند پارس » برگ زرین دیگری از تارخ ایران شد .در آن سال الکساندر مقدونی برای دست یابی به پایتخت ایران « شهر پارسه »  به ایران یورش برد .او برای تسخیر پارسه ( پرسپولیس ) سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد : بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان ) به سوی پارسه روان شدند و بخشی دیگر از سپاهیان به همراه خود الکساندر گجسته با اسلحه سبک از راه کوهستان (کوهستان های کهکیلویه) و تنگه های دربند پارس به سوی شهر پارسه رفتند. در میدان نبرد در « دربند پارس » ، پاسداران ایران به فرماندهی آریوبرزن با شمار نه چندان زیادی نیرو در برابر سپاهیان پرشمار الکساندر ، دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان دشمن را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه های پارس ، گذشتن سپاهیان الکساندر از این تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. از این رو الکساندر به نقشه جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل متوسل شد و با راهنمایی یک اسیر یونانی مزدور از بیراهه و با گذر از راه های سخت کوهستانی سپاه خود را به پشت سربازان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفتند. اما آریوبرزن با وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست و برای نجات پایتخت به سوی پارسه شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور « الکساندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او ، به پارسه دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشد و خود و همه یارانش تا آخرین قطره خون در راه آزادی میهن جنگیدند. تاریخ نگار الکساندر گجسته نوشته است که اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکستمان قطعی بود. دلاوری های آریو برزن نمونه ای از جان گذشتگی ایرانیان در راه میهن را بازتاب می دهد.  مقاومت ملی آریو برزن و یارانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل روی داد ( رویدادی که دست آویز ساخت فیلم تخیلی 300 شد ) با این تفاوت که لئونیداس و سربازانش از ترس قانونی که آنان را از عقب نشینی در میدان جنگ منع می کرد به جنگ ادامه دادند و اگر هم در میدان نبرد عقب نشینی می کردند به جرم نادیده گرفتن قانون ارتش و به اتهام خیانت محکوم به مرگ بودند و لذا مرگ در میدان جنگ را ترجیح دادند و تا پایان زندگی در میدان جنگ ماندند. اما در حماسه آریوبرزن ، هیچ قانون و دستوری آریوبرزن و یارانش را به نبرد در برابر دشمن در هر شرایطی مجبور نمی کرد اما او و سپاهیان ایران آزادوار و بدون هیچ  اجبار قانونی یا نظامی بنا به روحیه آزادگی و میهن دوستی خود در برابر سپاهیان دشمن ایستادگی کردند و سرافرازانه جان باختند.

 

                   

 

تندیس آریوبرزن سردار ایرانی در شهر باشت در استان کهگیلویه و بویر احمد ،

 همان جا که میان آریوبرزن و سپاهیان بیگانه جنگ درگرفت.

 

برکناری غیر قانونی دکتر مصدق از نخست وزیری ایران : 22 امردادماه 1332 خورشیدی ، شاه نامه برکناری دکتر مصدق را از نخست وزیری ایران امضاء کرد و با همسرش ثریا به رامسر و از آنجا به کلاردشت رفت تا اگر در برکناری مصدق شکست خورد بتواند از آنجا به خارج از کشور بگریزد. نامه برکناری دکتر مصدق و نامه انتصاب سرلشکر بازنشسته زاهدی به نخست وزیری که هر دو مغایر قانون اساسی بود، به اصرار خارجی و به صورت محرمانه امضاء شده بود و مردم از آن آگاه نبودند. قانون اساسی آن زمان، برکناری نخست وزیر را در دست مجلس شورای ملی و پس از رای عدم اعتماد مجلس به او قرارداده بود و انتصاب نخست وزیر تازه نیز باید پس از ابراز تمایل مجلس به فرد مشخص صورت می گرفت. نظام حکومتی ایران بر پایه قانون اساسی سابق، نظامی «پارلمانی» بود. بنابراین برکناری دکتر مصدق مخصوصا پس از کناره گیری بسیاری از نمایندگان مجلس و تایید انحلال آن دوره مجلس (دوره هفدهم) در رفراندوم، عملی مغایر قانون اساسی بود و شاه با امضای برکناری نخست وزیر قانونی مرتکب نقض قانون اساسی و کودتا (براندازی دولت منتخب مردم) شده بود. در همان شب، دو تن از همکاران دکتر مصدق ( زیرک زاده و حق شناس) توسط افراد گارد شاه دستگیر شدند و سرتیپ مدبر رئیس شهربانی کل تحت فشار قرار گرفته بود که برای تضعیف دولت دکتر مصدق از کار خود کناره گیری کند و  همزمان تنی چند از افسران از جمله پاره ای که توسط دکتر مصدق بازنشسته شده بودند و عده ای از سیاسیون وقت از جمله عبدالرحمن فرامرزی (سرمقاله نویس) در گوشه ای محرمانه (طبق گزارش ها، باغ مصطفی مقدم) چگونگی کودتا بر ضد حکومت مصدق را بررسی کردند.

 

خروج شاه از کشور : در ساعت 2 بامداد 25 امردادماه سال 1332 خورشیدی ،سرهنگ نصیری فرمانده واحد گارد سلطنتی نامه شاه مبنی بر عزل دکتر محمد مصدق از نخست وزیری ایران را 3 روز پس از امضاء شدن، به خانه او واقع در خیابان کاخ رسانید که توسط ماموران محافظ خانه دستگیر و بازداشت شد و چند ساعت بعد، شاه پس از اطلاع از ماجرا، با همسر خود ثریا از طریق فرودگاه کلاردشت با هواپیمای اختصاصی که خاتمی افسر نیروی هوایی (بعدا شوهر فاطمه، خواهر شاه) خلبانی آن را برعهده داشت از کشور خارج شد و به بغداد رفت، زیرا که واحد گارد او خلع سلاح، و دستور احضار سرلشکر بازنشسته فضل الله زاهدی (که شاه با نقض قانون اساسی به او حکم نخست وزیری داده بود) و جمع دیگری داده شده بود و کار جمع آوری عکس های شاه از ادارات دولتی هم آغاز گردیده بود. مطابق قانون اساسی، مجلس باید نخست وزیر تعیین می کرد، نه شاه. بنابر این عمل شاه غیرقانونی اعلام و کودتا تلقی شده بود.  دکتر فاطمی وزیر امور خارجه وقت خروج بدون اطلاع شاه از کشور را «فرار» او اعلام و به ملت گزارش کرد که این عمل شاه به منزله استعفای او است. دکتر فاطمی سپس به نمایندگی های ایران در کشورهای دیگر دستور داد که سراغ شاه نروند زیرا که وی یک فراری است و سمتی ندارد. در پی اعلام خروج شاه از کشور، مردم به خیابان ها ریختند و مجسمه های او و رضا شاه را پایین آوردند. گروهی از مردم نیز در گوشه و کنار از جمله میدان بهارستان تشکیل اجتماع داده و خواستار برقراری نظام جمهوری و لغو سلطنت شدند. در همین روز کاخ های سلطنتی مهر و موم شد و برنامه دعا به جان شاه در پادگان ها لغو گردید.

 

درگذشت استاد محمد غفاری ( کمال الملک ) :  ۲۷ امرداد ماه سال1319 خورشیدی ، محمد غفّاری ملقّب به کمال الملک استاد برجسته و گران مایه ایران در هنر نقاشی درشهر نیشابور زندگی را بدرود گفت.کمال الملک یا محمد غفاری در تهران زاده شد ولی سال‌های کودکی خود را در کاشان گذراند. در نوجوانی به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون زیر نظر علی اکبر خان مزین الدوله آغاز به هنرآموزی کرد. ناصر الدین شاه به هنگام بازدید از این مدرسه کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند. فعالیت مستمر او در مقام نقاش دربار و معلم شاه بسیار مقبول افتاد و از این رو لقب « کمال الملک » گرفت. پرده معروف به تالار آینه که نزدیک به 5 سال بر روی آن کار کرد نخستین اثری بود که با امضای کمال الملک آن را به پایان رساند. پس از کشته شدن ناصر الدین شاه کمال الملک برای مطالعه به اروپا رفت. (۱۲۷۶ خ ) مدتی بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید؛ و در موزه‌ها به رونگاری از آثار استادانی چون رامبراند و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. او به دستور مظفر الدین شاه به ایران بازگشت (۱۲۷۹ خ ) و کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواست‌های شاه جدید کنار بیاید. به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانید. (۱۲۸۰ تا ۱۲۸۳خ ) پرده‌های زرگر بغدادی (۱۲۸۰ خ ) و میدان کربلا (۱۲۸۱ خ ) را به هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد. او اگرچه به مشروطه خواهان متمایل بود (پرده علیقلی خان بختیاری یا سردار اسعد گواه آن است) در جنبش مشروطه مشارکت مستقیم نداشت. در سال‌های بعد مدیریت مدرسه صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت. در این مدرسه با کوشش فراوان به پرورش شاگردان همت گماشت که زبده‌ترین شان خود استادانی در مکتب او شدند. سرانجام به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید (۱۳۰۶ خ ) و به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور کوچید. (۱۳۰۷ خ ) در آنجا بر اثر حادثه‌ای از یک چشم نابینا شد؛ اما تا سال‌های آخر زندگانی به نقاشی ادامه داد. کمال الملک از همان آغاز فعالیت هنری اش تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعت گرایی اروپایی داشت. با ظهور کمال الملک وظیفه‌ای جدید برای نقاش دربار معین شد. او می‌‌بایست رویداد ها، اشخاص، ساختمان ها، باغ‌ها و غیره را همچون عکاسی دقیق ثبت کند تا به عادی‌ترین مظاهر زندگی و محیط درباری سندیت تاریخی بخشد. بی سبب نیست که کمال الملک در این دوره اغلب پرده هایش را با افزودن شرحی درباره موضوع رقم می‌‌زد. (مثلاً: طبیعت بیجان با گلدان و پرنده شکار شده) با این زمینه فکری و هنری کمال الملک به اروپا رفت. هدف او شاید فقط ارتقای سطح دانش فنی اش بود. ولی در موزه‌ها آثار استادان رنسانس و باروک را دید و شیفته آنها شد. منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهره گیری از جنبش‌های دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت. اما زیبایی‌شناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون رامبراند را نیز به درستی درک نکرد (چنان که مثلاً در هیچ یک از نقاشی‌های کمال الملک و شاگردانش نشانی از آشنایی با اسلوب لعاب رنگ کاری به چشم نمی‌خورد.) با این حال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ و هنگامی که به ایران بازگشت بیش از پیش به هنر دانشگاهی سده نوزدهم وابسته شده بود. حتی بعداً در بازنمایی موفقیت آمیز برخی موضوع‌های اجتماعی نیز از این وابستگی رهایی نیافت. او اساساً چهره نگار و منظره نگار بود؛ و در تک چهره‌هایی چون «سید نصراله تقوی» قابلیت و مهارت خود را به حد کمال نمایان ساخت. کمال الملک با کوشش‌های خود در مقام نقاش و معلم پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه اش به ضرورت تحول هنری جامعه داد. بازتاب این کوشش‌ها در ذهن مردم خصوصیات اخلاقی، نحوه زندگی و واقعه کور شدنش از او یک مرد افسانه‌ای ساخت. از جمله دیگر آثارش: دورنمای صفی آباد (۱۲۵۳ ش)؛ عمله طرب؛ حوضخانه صاحبقرانیه (۱۲۶۱ ش)؛ منظره آبشار دوقلو (۱۲۶۳ ش)؛ مرد مصری (۱۲۷۵ ش)؛ فالگیر یهودی؛ دهکده مغانک (۱۲۹۳ ش)؛ تک چهره خود هنرمند (۱۲۹۶ ش)؛ تک‌چهره صنیع الدوله؛ نیمرخ هنرمند (۱۳۰۰ ش)؛ منظره کوه شمیران (۱۳۰۱ ش). نسخه اصل تعدادی از تابلوهای مشهور کمال الملک در کاخ گلستان در معرض نمایش قرار دارد.آثار کمال‌الملک از سال 1290خ تا زمانی که چشمش آسیب دید: 1- مرد برهنه 2- دورنمای دماوند 3- دورنمای دیگری از دماوند 4- آخوند رمال 5- تصویر نیم‌تنه ناصرالدین‌شاه 6- تصویر مشهدی ناصر 7- زن پای چراغ 8- خانه سنگی 9- خانه دهاتی 10- دورنمای دیگری از باغ مهران 11- کپیه از تابلوی مزین‌الدوله (تابلو میوه) 12- سن ماتیو 13- کپیه تیسین 14- رمال بغدادی 15- تصویر عضدالملک 16- دورنمای مغانک 17- پیرمرد (ناتمام) 18- مصری 19- تصویر دیگر مصری 20- فانتن لاتور 21- کبک بی‌جان 22- تصویر نیم‌تنه اتابک 23- صورت جوانی کمال الملک 24- رمال 25- تصویر کمال‌الملک در حال تبسم 26- زرگر 27- صورت کمال‌الملک با کلاه 28- بن‌زور 29- پرتیه 30- صورت دیگری از کمال‌الملک با شنل 31- تصویر زن(مداد) 32- زری یراقی‌های جهود 33- صورت دیگری از جوانی کمال‌الملک 34- زنجیری 35- تصویر زن (که با همکاری گوردیجانی کشیده شده) 36- تصویر مرحوم ذکاء الملک 37- تصویر رامبراند 38- تصویر دیگری از کمال‌الملک 39- دورنمای چراغ‌برها 40- بازار مرغ فروش‌ها 41- صورت سردار اسعد 42- قالیچه صورت رامبراند 43- قالیچه صورت کمال الملک 44- قالیچه دورنمای منظره‌ای از شمیران 45- تصویر مرحوم حاج نصراله تقوی 46- قالیچه دورنمای یاخچی‌آباد 47- کپیه رافائل 48- کپیه تابلوی دیگری از تیسین 49- کپیه ونوس 50- تصویر مظفرالدین شاه 51- تصویر احمد شاه 52- تصویر کمال‌الملک (آبرنگ) 53- تصویر مولانا (آبرنگ) 54- عرب خوابیده (آبرنگ) 55- حوض صاحبقرانیه 56- تکیه دولت 57- دورنمای پس قلعه 58- دورنمای زانوس 59- تالار آیینه 60- دورنمای لار 61- صورت ناصرالملک 62- تصویر پسر ناصرالملک 63- تصویر مشیرالدوله 64- تصویر وثوق‌الدوله 65- تصویر ضیع‌الدوله 66- پرنده الوان (آبرنگ) 67- دورنمای شهر از پشت‌بام صاحبقرانیه 68- دورنمای کوه شمیران از پشت‌بام مدرسه (ناتمام) 69- قالیچه منظره خیابان شمیران 70- زن 71- کپیه باسمه فرنگی (به دستور احمدشاه) 72- کپیه باسمه‌ای دیگر (به دستور احمدشاه) 73- نوازنده‌ها 74- تصویر ایستاده یکی از پیشخدمت‌های دربار 75- نیم‌تنه یکی از درباریان (آبرنگ) 76- بازار کربلا 77- منظره آبشار دوقلو 78- منظره حوض و فواره قصر گلستان 79- تصویر میرزاعلی‌اصغر خان اتابک (نیم تنه) 80- تصویر میرزا علی‌اصغرخان (تمام قد) 81- تصویر آقاعلی‌معین‌الحضور (آبرنگ). کمال الملک درزمان رضاشاه ، ازترسیم چهره او خودداری کرد و به همین علت به روستای حسین آباد نیشابور تبعید شد. سرانجام پس از درگذشت در سال 1227خورشیدی، پیکر این هنرمند برجسته و استاد ارزنده ایران زمین در آرامگاه عطّارنیشابوری به خاک سپرده شد.

 

درگذشت محیط طباطبایی : 27 امرداد ماه سال 1371خورشیدی ، استاد محیط طباطبایی پژوهشگر، تاریخ نگار و عضو فرهنگستان زبان و ادب پارسی زندگی را بدرود گفت. استاد طباطبایی سال ها در مدارس، مؤسسات و دانشگاه ها از جمله دارالفنون ، هنرستان عالی موسیقی و دانشگاه تهران تدریس کرد. استاد محیط طباطبایی از سال 1328خورشیدی در سمت رایزن فرهنگی ایران در هند، عراق، سوریه و لبنان به خدمت مشغول شد و بعد از بازنشستگی به نگارش پرداخت. از استاد محیط طباطبایی بیش از 3000 مقاله، 1000 سخنرانی و ده ها جلد کتاب باقی است. دوران نادر ، زندگی محمد زکریای رازی، تاریخ تحلیلی مطبوعات درایران و تاریخ تحول نثر فارسی از آن جمله اند.

 

کودتای 28 امردادماه سال 1332 خورشیدی : برای براندازی دولت ملی دکتر مصدق ، « کرمپت روزولت» مأمور انجام طرح براندازی ( موسوم به ajax) ماموریت داشت تا با کمک عوامل انگلستان و وابستگان داخلی و کسانی که با تغییر حکومت درهای مقام، قدرت و پول و فرصت های دیگر را به روی خود باز می کردند دست به اقدام بزند و این عوامل از طریق پخش قسمتی از پول نقدی دریافتی میان مزدوران، آنان را به خیابان ها بیاورند. عده ای از افسران هم که بسیاری شان از پیش در ساختمان سفارت آمریکا پناهنده شده بودند به آنان پیوستند و بر ضد حکومت دکتر مصدق به تظاهرات پرداختند و دست به تخریب زدند و ساختمان چند روزنامه هوادار نخست وزیر را آتش زدند.  در این میان عده ای از این افراد و نیز گروهی از نظامیان به خانه دکتر مصدق در خیابان کاخ جنوبی که در عین حال دفتر کار او نیز بود حمله بردند که از آن خانه دسته ای نظامی به ریاست سرهنگ ممتاز (فرمانده تیپ کوهستانی) دفاع می کرد. در این محل، زد و خورد میان طرفین ساعت ها طول کشید که همراه با تلفات بود و این امر فرصت خوبی برای دکتر مصدق و ساکنان خانه او و حاضران در آنجا فراهم آورد تا به منازل اطراف بروند. سرانجام خانه تصرف و غارت شد و با انتقال سرلشکر فضل اله زاهدی ـ که او را در یک تانک پنهان کرده بودند ـ به باغ بیسیم (رادیو تهران واقع در چهار راه سیدخندان و محل کنونی وزارت پست و تلگراف که آن زمان در خارج از شهر بود) و نطق او از رادیو و پخش نامه نخست وزیر شدنش، کودتا پیروز شد. دکتر مصدق قبلا زاهدی را بازنشسته کرده بود. «کرمیت روزولت» رئیس دفتر «سیا» در خاورمیانه که قبلا با چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان ملاقات و در این زمینه مذاکره کرده بود چند سال پیش در کتابی در توجیه کار خود ، نوشت که اگر این اقدام صورت نمی گرفت ایران تا کمونیست شدن فاصله ای نداشت و همه تدابیر آمریکا برای محاصره و در قفس انداختن کمونیسم شوروی نقش بر آب می شد. کرمیت نوه تئودور روزولت رئیس جمهوری اسبق آمریکا بود وی کارشناس امور خاورمیانه بود و در دفتر مطالعات استراتژیک امریکا کار می کرد که پس از تصویب قانون ایجاد " سیا " بیشتر وظایف و کارکنان آن از جمله کرمیت (کیم ) به آن انتقال یافته بودند. کرمیت پس از ملاقات با چرچیل که از بدو ملی شدن نفت ایران دولت آمریکا را برای مشارکت در براندازی حکومت دکتر مصدق زیر فشار قرار داده بود ، 16 روز پیش از 28 امردادماه  وارد ایران شده بود و چند بار با شاه ملاقات کرده بود. انگیلسی ها شاپور ریپرتر، ژنرال شوارتسکف (دوست شاه) و اشرف خواهر او در همین ماه به تهران فرستادند تا شاه را از هرگونه تردید خارج سازند و زاهدی از سوی همین گروه به شاه پیشنهاد شده شد. با دستگیری سرهنگ نصیری که مامور ابلاغ نخست وزیری زاهدی به دکتر مصدق بود و ریختن مردم به خیابان ها به حمایت از مصدق، برنامه براندازی در آستانه شکست قرار گرفته بود که کرمیت به شاه پیشنهاد خروج از کشور را داد و اصرار لوی هندرسون به مصدق که اگر خیابان ها را خلوت نکند کارکنان سفارت آمریکا را از تهران خارج خواهد ساخت و قبول آن از سوی مصدق، طرح آژاکس از شکست نجات یافت و حکومت دمکراتیک و ملی دکتر مصدق برانداخته شد. طبق اسناد ، پس از شکست ماموریت سرهنگ نصیری (بعدا سپهبد ) در ابلاغ انتصاب نخست وزیری زاهدی به دکتر مصدق که آن را غیر قانونی اعلام کرد و نصیری بازداشت شد ، روزولت از پیروزی طرح در صورت اجرا مایوس شد و این موضوع را به واشنگتن و شعبه سازمان جاسوسی انگلستان در قبرس اطلاع داد و این بار ، این عوامل انگلستان در تهران بودند که به دستور سازمان جاسوسی این کشور شدیدا وارد عمل شدند و طرح آژاکس را نجات دادند . یکی از کارهای عوامل انگلستان راه انداختن دسته های بدل ( دروغین ) توده ای در خیابان ها و آتش زدن محل کسب و کار مردم عادی و کندن تابلو های نام خیابان ها و ... به منظور تحریک مردم بر ضد کمونیسم و چپ های طرفدار دکتر مصدق بود.  نوشته اند که پس از بازگشت شاه به قدرت، در ملاقاتی با کرمیت روزولت به وی گفته بود که تاج و تخت خود را مدیون او می داند. پژوهش ها نشان می دهد که نگرانی انگلستان از ادامه حکومت دکتر مصدق از این لحاظ بود که نه تنها دست غرب از منابع نفت کوتاه می شد بلکه جنبش های ناسیونالیستی در کشورهایی که بعدا جهان سوم خوانده شدند گسترش می یافت و به سلطه اروپاییان که پس از سفر کلمبوس به قاره آمریکا و سفر دریایی آلبوکرک به هند آغاز شده بود پایان می داد و جمهوری شدن مصر نمونه آن بود که بانیانش اعتراف کرده بودند که از جنبش دکتر مصدق الهام گرفته بودند. برای دولت آمریکا ،در آن زمان محاصره شوروی و جلوگیری از گسترش کمونیسم در اولویت قرار داشت و مقامات انگلیسی و در صدر آنان چرچیل می کوشیدند که دائما دولت آمریکا را از کمونیست شدن ایران بترسانند و سرانجام موفق شدند. با وجود این، بسیاری از آمریکاییان از این که دولتشان کمک به براندازی یک دولت دمکراتیک و منتخب مردم کرد ،خرسند نبوده اند و نمی خواهند آن را به یاد آورند. این نوشته ها به نقش پول و تطمیع در براندازی ها اشاره می کنند که این عامل در براندازی دولت دکتر مصدق نیز موثر بود و بسیاری از آنان که در 28 امرداد برضد دکتر مصدق اقدام کرده بودند قبلا پول گرفته بودند. یک روز پس از کودتای 28 امرداد 1332، دکتر مصدق و چند تن از یارانش از جمله دکتر صدیقی و دکتر شایگان در خانه ای در خیابان کاخ دستگیر و زندانی شدند. آنان عصر 28 امرداد هنگامی که خانه دکتر مصدق زیر گلوله بود از راه دیوار خانه خارج شده بودند. در همین روز بسیاری از مقامات و هواداران دکتر مصدق دستگیر و به افسرانی که در عملیات براندازی شرکت کرده بودند یک درجه ترفیعی داده شد. 31 شهریورماه 1332خورشیدی، شاه سه روز پس از براندازی حکومت دکتر مصدق به تهران بازگشت. در این روز در تهران اعلام شد که دکتر مصدق و همکارانش در دادگاه های نظامی محاکمه خواهند شد.اسناد کودتای 28 امردادماه سال 1332و شرح دخالت های آمریکا و انگستان در این کودتا از سوی سازمان سیا منتشر شده است و در 17 ماه مارس، سال 2000 ، خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت، طی سخنانی در شورای ایرانی- امریکایی ، نقش امریکا را در اجرای  کودتای 28 امردادماه برای برانداری دولت ملی دکتر مصدق تایید نمود.

 

درگذشت دکتر آذر اندامی : 28 امرداد ماه سال1363 خورشیدی ، دکتر آذراندامی  پزشک، محقق و باکتری شناس برجسته و از پژوهشگران انستیتو پاستور ایران درگذشت. او یکی از زنان نامدار ایرانی و نخستین بانوی ایرانی است که نامش به پاس خدمات علمی‌ و انسانیاش بر روی ناحیه ای در سیاره ناهید ( زهره ) به ثبت رسیده است. آذر اندامی در سال ۱۳۰۵خورشیدی در محله ساغریسازان رشت متولد شد. او فرزند چهارم و تنها دختر خانواده بود. مقطع ابتدایی را در دبستان بانوان رشت با یک سال جهش تحصیلی به پایان برد. بعد از اخذ مدرک پایان سال نهم تحصیلات عمومی از دبیرستان فروغ رشت، پدرش با اینکه فردی روشنفکر بود از ادامه تحصیل او ممانعت کرد و وی را به دانشسرای مقدماتی رشت فرستاد. در سال ۱۳۲۴ از دانشسرا فارغ التحصیل شد. در سال ۱۳۲۵ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد. درسال ۱۳۲۹ و در حین کار دیپلم طبیعی را با امتحان متفرقه دریافت کرد. در سال ۱۳۳۱ با شرکت در کنکور دانشگاه تهران در رشته پزشکی این دانشگاه پذیرفته شد. در سال ۱۳۳۷ موفق به دریافت گواهینامه دکترای پزشکی گردید و بلافاصله به گذراندن دوره تخصصی زنان و زایمان مشغول شد. پس از پایان دوره تخصصی به وزارت بهداری آن زمان منتقل شد و در نهایت به کار در انستیتو پاستور پرداخت. در سال هایی که بیماری التور ( شبه وبا ) در ایران و کشورهای منطقه رایج شده بود او با تهیه واکسن مرغوب به مبارزه با این بیماری پرداخت و علاوه بر تأمین نیاز کشور این واکسن را به کشورهای همسایه هم ارسال کرد. حاصل تحقیقات او در نشریات معتبر پزشکی چاپ و منتشر شد و توجه بسیاری از پزشکان و پژوهشگران را جلب کرد. او پس از مدتی با استفاده از بورس تحصیلی انستیتو پاستور به پاریس رفت و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ گواهینامه باکتریولوژی گردید. در سال ۱۳۵۳ موفق به دریافت دانشنامه تخصصی علوم آزمایشگاهی بالینی شد. او در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد. چندین بار به کشورهای فرانسه و بلژیک سفر کرد و حاصل این سفرها مقالات علمی بود که در مجلات معتبر به چاپ رسید. پس از بازنشستگی چون خانه‌نشینی را نمی پسندید به بیمارستان باهر رفت و ریاست آزمایشگاه تشخیص طبی آنجا را بر عهده گرفت. پس از مدتی در مطب همسرش، دکتر خلعتبری، در خیابان حسام‌السلطنه به کار مداوای بیماری های زنان و زایمان مشغول شد. در همین سال ها بود که به تومور مغزی مبتلا شد. یک روز در مطب در حین معاینه بیمار، تعادل خود را از دست داد و بر روی او سقوط کرد. سرانجام دکتر آذر اندامی بانوی تلاشگر و پزشک انسان دوست ایرانی بعد از عمری تلاش و تحقیق در ۲۸ امرداد سال ۱۳۶۳ به علت آمبولی ریه که از عواقب بیماری سختش بود درگذشت اما نامش در تاریخ ایران جاوید است. شایان توجه است که برای بزرگداشت مقام این بانوی محقق ایرانی خیابانی در شهر رشت به نام دکتر آذر اندامی نام گذاری شده است. در سال ۱۹۹۲، اتحادیه بین‌المللی ستاره‌شناسی (IAU) حفره‌ای به قطر ۳۰ کیلومتر در طول جغرافیای ۲۶ درجه و ۵۵ دقیقه و عرض جغرافیایی ۱۷ درجه و ۴۵ دقیقه با قله‌ای مرکزی را در جنوب سیاره زهره به نام اندامی نامگذاری کرد. آذر اندامی تنها زن ایرانی بود که نامش به این شورا فرستاده شد و بانی این کار دخترش بود.

 

به آتش کشیدن سینما رکس آبادان : 28 امرداد ماه سال 1357خورشیدی ، ساعت 10 شب هنگامی که 700 نفر از مردم آبادان در سینما رکس این شهر مشغول تماشای فیلم «ـ گوزن ها » بودند ، سینما آتش زده شد و در حالی که درها از بیرون قفل شده بود مردم نتوانستند فرار کنند و در این حادثه تلخ بیش از 700 تن از مردم آبادان در سالن سینما در آتش گرفتار شدند و 377 زن، مرد و کودک بی دفاع جان خود را به گونه ای ناگوار از دست دادند. دولت وقت انقلابیون را عامل آتش زدن سینما رکس دانست و انگیزه آنان را برانگیختن مردم عادی برای قیام در برابر نظام پادشاهی و ضدیت با بنیان های فرهنگی نظام حاکم بیان کرد و انقلابیون هم عوامل دولت وقت را مسئول این کار دانستند ولی از انگیزه احتمالی عوامل دولت وقت سخنی به میان نیاوردند. به هر روی آتش زدن سینما رکس باعث تسریع در تغییر مقام ها ، تشدید انقلاب و تضعیف هرچه بیشتر نظام وقت و عدم اجرای طرح های تازه شاه برای حفظ نظام پادشاهی شد. در همین روز در اقدامی مشابه و هماهنگ یک سینما و یک رستوران در شهر شیراز نیز به آتش کشیده شد.

 

گشایش دانشگاه تربت معلم :  31 امرداد ماه سال1342خورشیدی ، دانشسرای عالی منحل و دانشگاه تربیت معلم تشکیل شد. دانشسرای عالی به منظور تربیت معلمان کارآزموده برای دبیرستان ها درسال 1297خورشیدی ایجاد شد و درسال1311 خورشیدی عنوان مدرسه عالی گرفت. این مؤسسه بعد از تأسیس دانشگاه تهران بخشی از مؤسسات تابع دانشگاه شد و با همکاری دانشکده ادبیات و علوم اداره می شد. هدف از تأسیس دانشگاه تربیت معلم تربیت معلمان مطابق با اصول جدید آموزش و پرورش است تا جوانان کشور را بر اساس اسلوب فنی و صحیح آموزش دهند. برهمین اساس همواره برنامه های تربیت معلم مورد توجه مسئولان آموزش و پرورش قرار گرفته است. شایان ذکر است که در دانشگاه تربیت معلم رشته های متعددی چون تاریخ ، زبان های خارجی، علوم ریاضی، فیزیک، شیمی، طبیعی و فلسفه و جغرافیا و علوم تربیتی تدریس می شود و هر دانشجو علاوه بر فراگرفتن مواد رشته تخصصی خود ملزم به آموختن اصول آموزش و پرورش روانشناسی تاریخ ، فرهنگ و فلسفه تربیت است.

----------------------------------------------------------

توضیح : آن چه در بالا خواندید به هیچ روی همه رویداد های تاریخی و فرهنگی امردادماه نیست بلکه با توجه به امکانات و شرایط سیاسی و فرهنگی فعلی ، تنها برخی از مهم ترین رویداد ها از دید نگارنده و گردآورنده ( شاهین سپنتا ) ویرایش و بازنویسی شده اند  و احتمال بازنویسی و بازنگری آن نیز بر پایه بررسی دیدگاه های درست خوانندگان و پژوهش های آینده ممکن خواهد بود . برای بازنویسی روزشمار تاریخی و فرهنگی امردادماه از تارنمای «  تقویم تاریخ »  و تارنمای « تاریخ ایران در  این روز » دکتر کیهانی زاده به نشانی (www.iranianshistoryonthisday.com ) ، کتاب « روز شمار تاریخ ایران » از دکتر باقر عاقلی ، کتاب « نادره کاران » از ایرج افشار ، دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا ، شبکه پیام نما ،تارنگار رادیو ایر آوا ، تارنگار آریوبرزن ، تارنمای بصیر و نوشتارهای پیشین تارنمای « ایران نامه » بهره گرفته شده است . هرگونه بهره برداری از نوشتارهای این روزنگار ، آزاد است و نگارنده از آن خرسند است .